|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 8:28 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
جانشینی بعد از پیامبر(ص) |
در عصر شیخ مفید(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده میشد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود. پس از لحظهای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: «آیا اجازه میدهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما کنم؟» قاضی: بپرس شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت میکنند که پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، دربارة علیـ علیه السّلام ـ فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی مولای اوست» آیا این حدیث صحیح است و یا اینکه شیعه آن را به دروغ ساخته است؟ قاضی: این روایت،صحیح است. شیخ مفید: منظور از کلمة «مولی» در این روایت چیست؟ قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است. شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرمودة پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ، علیـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنیها بین شیعه و سنّی برای چیست؟ قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمیکند!! شیخ مفید: شما دربارة این حدیث چه میگویید که پیامبرـ صلّی اللّه علیه وآله ـ، در شأن علیـ علیه السّلام ـ فرمود: «یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: «ای علی! جنگ تو،جنگ من است، و صلح تو، صلح من است» قاضی: این حدیث،صحیح است. شیخ مفید: بنابراین آنانکه جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خداـ صلّی اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند. قاضی: ای برادر! آنها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند. شیخ مفید: جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در اینکه پدید آورندگان جنگ، توبه کردهاند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمیکند. قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟» شیخ مفید: من خادم شما محمّدبن محمّدبن نعمان هستم. قاضی هماندم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی» علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آنها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند. هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبانهای مردم افتاد.[1] [1]. مجالس المؤمنین، ج 1، ص 200 و 201 (مجلس پنجم). |
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 8:26 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
در امان بودن پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از خطا |
روزی شیخ به خانة شریف بغداد (ابو عبدالرحمن محمد بن محمد بن طاهر) رفت، فقیه نمایی از اهل سنت در مجلس حاضر بود. پس روی سخن به جانب شیخ نموده و پرسید: «آیا این مطلب صحیح است که شیعه عقیده دارد که پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از خطا و سهو در امان و محتاج به افراد رعیت نیست؟» شیخ مفید گفت: «بلی. ما را عقیده چنین باشد». پرسید: پس چرا خداوند او را به مشورت امر نموده است، آن جا که فرموده: «و شاوِرْهُم فِی الأمرِ»[1] بدیهی است که اگر محتاج به مشورت نباشد، هرگز خداوند او را با چنین آیهای خطاب قرار نمیدهد.» شیخ مفید گفت: «امر پروردگار، پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ را به مشورت، مسلتزم احتیاج پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به افراد نیست و معنای امر به مشورت این نباشد که چون نیازمندی، مشورت کن، بلکه معنا این است که با آنان شورا بنمای نه این که عمل کن تا طرز فکر آنان با افکار تابناکت تقویت شود و گواه این معنا، ادامة همان آیه است که فرموده: « فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ»؛[2] هر زمان عزم کردی توکل بر خدای کن. مرد سنی پرسید: فائدة مشورتی که توأم با عمل نباشد چیست؟ شیخ در جواب گفت: مشورت به خودی خود یا از لحاظ انس و الفت میان مسلمین و یا وسیلة تقویت روحیة آنان با افکار عالیه و بلند پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و یا برای امتیاز دادن میان افراد منافق و مؤمن است. (که از آرای ابراز شده، روحیه هر کدام به دست میآید). بنابراین مشورت کردن پیغمبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از روی احتیاج نبوده تا با عقیدة ما سازگار باشد.[3] [1] . آل عمران، 159. [2] . همان. [3] . الوقایع و الحوادث، محمد باقر علوی، ج 1، ص 50 ـ 52. (نقل از قصص العلماء تنکابنی) |
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 8:25 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
عمر بن عبدالعزیز برای بررسی عملکرد عامل خود در خراسان دستور داد تا علمای خراسان یک نفر را به عنوان نماینده، نزد او حاضر کنند تا حقیقت حال را از او سؤال نماید.
عالم: ای امیر! ابتدا دستور بده تا مجلس را خلوت کنند تا عرایضم را به حضور برسانم.
عمر بن عبدالعزیز: چرا مجلس را خلوت کنم؟! تو مطالبت را بگو. اگر راست بود اهل مجلس تصدیق میکنند و اگر دروغ بود تکذیب.
عالم: خلوت مجلس برای خاطر خودم نیست بلکه بخاطر شماست زیرا میترسم بعضی حرفها در میان گفته شود که امیر کراهت دارد آن حرفها را مردم بشنوند.
عمر بن عبدالعزیز مجلس را خلوت کرد و به عالم گفت: بگو هرچه میخواهی.
عالم: آیا تو خلیفه مسلمین هستی؟
عمر بن عبدالعزیز: آری.
عالم: این خلافت از کجا به تو رسیده است؟
عمربن عبدالعزیز: این چه سؤالی است که میپرسی؟! مگر تو به خلافت من اعتقاد نداری؟!
عالم: نه!
عمربن عبدالعزیز: چرا؟!
عالم: اگر تو بگویی خلافت من از طرف خدا و رسولش به من واگذار شده قطعاً دروغ گفتهای و اگر بگویی اجماع مسلمین بوده باز دروغ گفتهای زیرا من و بسیاری از مسلمانان نفهمیدیم که تو چه وقت خلیفه شدی و ما هرگز رأی به خلافت تو ندادهایم.
و اگر بگویی خلافت از پدرانم به من ارث رسیده چرا تنها تو صاحب ارث شدی با اینکه پدرت اولاد زیادی داشت.
عمربن عبدالعزیز: ساکت شد و جوابی نداد.
عالم: الحمد لله که اقرار به حق کردی و پذیرفتی که این خلافت حق کس دیگری است. آنگاه افزود: ای عمر! اگر کسی مال مسلمین را غصب کند آیا آن مال بر او حلال است؟
عمربن عبدالعزیز: قطعاً حرام است و تصرف در آن مال جایز نیست.
عالم: اگر کسی خلافت را از صاحب آن غصب کند و بیت المال مسلمین را به زور از ایشان بگیرد آیا گناهانش به گردن خود او نیست؟
عمربن عبدالعزیز: قطعاً گناه بر گردن غاصب خلافت است.
عالم: پس تو چرا خودت را به خطر سقوط در جهنم میاندازی و چرا خلافت را قبول کردهای و در مال مسلمین تصرف میکنی؟!
به خدا قسم اولین نفر ما بواسطة اولین شما (ابوبکر) هلاک شد و اوسط ما با اوسط شما و آخرین ما با آخرین شما هلاک خواهند شد.
این مطالب را گفت و از حضور عمر بن عبدالعزیز برخاست و رفت.[1]
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 8:24 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
«آیه تطهیر» درباره پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و حضرت على علیه السّلام و حضرت فاطمه زهرا و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام نازل شده است
(2) [صحیح مسلم] در کتاب «فضایل صحابه» در باب فضایل اهل بیت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله، به سند خود، از «صفیّه دختر شیبه» او هم از «عایشه» روایت کرده است، بامداد یکى از روزها رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گلیمى را که از پشم سیاه بافته شده بود، بر دوش داشت و عازم بود از خانه بیرون برود، در آنحال، حسن بن على علیه السّلام وارد شد، حضرت او را در زیر آن گلیم جاى داد پس از آن، حسین علیه السّلام وارد شد، او را هم در زیر گلیم قرار داد بعد از آن، فاطمه علیها السّلام آمد، او را هم در زیر گلیم برد پس از آن، على علیه السّلام آمد، او را هم در زیر گلیم در آورد سپس این آیه را تلاوت کرد :
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً مؤلف گوید: این حدیث را «حاکم نیشابورى» در [مستدرک الصحیحین 3/ 147] نقل کرده و گفته است: این حدیث طبق نظریه «بخارى »
و «مسلم» از احادیث صحاح است. «بیهقى» هم، در [سنن 2/ 149] این روایت را نقل کرده است و «ابن جریر» در [تفسیر 22/ 5] حدیث مزبور را از «عایشه» نقل کرده است و «سیوطى» در «الدّر المنثور»، ذیل آیه تطهیر، در سوره احزاب، به نقل آن پرداخته و گفته است: این حدیث را «ابن ابى شیبه» و «احمد» و «ابن حاتم» روایت کردهاند. و «زمخشرى» در «کشّاف» در ذیل آیه مباهله، به مناسبتى متعرض نقل حدیث مزبور گردیده است و «فخر رازى» هم، در تفسیر آیه مباهله به نقل آن حدیث پرداخته است و اظهار مىدارد این روایت تا حدى مورد اتفاق مفسّران و محدّثان است و صحت آنرا پذیرفتهاند .
(1) [صحیح ترمذى 2/ 209] به سند خود، از «عمرو بن ابى سلمه»، ربیب پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله (پسر زن)، نقل کرده است، هنگامى که آیه تطهیر :
إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ ... نازل شد رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در خانه «امّ سلمه» بود، در این رابطه، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، حضرت على و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را به حضور طلبید و آنان را در حالیکه حضرت على علیه السّلام پشت سر مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بود، در زیر کساء قرار داد و آنگاه گفت: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند، پلیدى را از آنان بر طرف کن و آنها را پاک و پاکیزه گردان. «امّ سلمه» از فرصت استفاده کرد به عرض رسانید: آیا من هم، از ایشانم؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: تو در جاى خودت باش، تو سرانجام خوبى خواهى داشت .
مؤلف گوید: این روایت را «ترمذى» در (2/ 308) هم، روایت کرده و در باب «فضایل» از «امّ سلمه»، «معقل بن یسار»، «أبو حمراء» و «أنس»، روایت کرده است و «طحاوى» نیز، در [مشکل الاثار 1/ 335] به نقل آن پرداخته است و «ابن اثیر جزرى» هم، در [اسد الغابة 2/ 12] نقل کرده است و «ابن جریر طبرى» نیز، در [تفسیر 22/ 6 و 7] آنرا نقل کرده و اظهار مىدارد: این حدیث از «امّ سلمه» روایت شده است .
(2) [سیوطى در الدّر المنثور] در تفسیر آیه تطهیر در سوره احزاب [ج 5/ 198 و 199] گفته است: «ابن مردویه» از «امّ سلمه» روایت کرده است که آیه
تطهیر در خانه من نازل شد و در آن هنگام، هفت تن در خانهام بودند: «جبرئیل»، «میکائیل»، على، فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام و من هم، در کنار در خانه ایستاده بودم و عرض کردم: یا رسول الله! آیا من از اهل بیت شما بشمار نمىآیم؟ فرمود :
سرانجام کار تو بخوبى منتهى مىشود و تو از همسران پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله هستى.
(1) [همان کتاب] «ابن مردویه» و «خطیب» از «ابو سعید» روایت کردهاند، در روزى که نوبت «امّ سلمه» بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در منزل او تشریف داشت، در آن هنگام «جبرئیل» نازل شد و «آیه تطهیر» را آورد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، حسنین و فاطمه و على علیهم السّلام را بحضور طلبید و آنها را نزدیک خود آورده در زیر عباى خود قرار داد. در آن موقع میان آنها و «امّ سلمه» پردهاى حایل بود. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند؛ پروردگارا! پلیدى را از آنها دور کن و آنان را آنچنان که شایسته است، پاکیزه فرما. «امّ سلمه» گفت: یا نبىّ الله! آیا من هم، از آنان هستم؟ فرمود: اى امّ سلمه! تو از حدّى که دارى تجاوز مکن که سرانجام تو بخوبى منتهى خواهد شد.
(2) [همان کتاب] «ترمذى» به روایت صحیح، و «ابن جریر»، «ابن منذر» و «حاکم» به روایتى که صحت آنرا امضاء کرده است و «ابن مردویه» و «بیهقى» در «سنن»، از چندین طرق از «امّ سلمه»- رضى الله عنها- روایت کردهاند که گفت:
آیه تطهیر در خانه من نازل شد و در آن هنگام، فاطمه، على و حسنین علیهم السّلام در خانه من بودند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به منظور عظمت دادن به خاندان خویش، عباى خود را بر فراز سر آنان قرار داد و فرمود: بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند. اینک، پلیدى را از آنان برطرف فرما (به عبارت بهتر، آنان را مصداق «آیه تطهیر» قرار داده) و بخوبى هر چه تمامتر، آنان را پاکیزه گردان.
(3) [همان کتاب] «ابن جریر» و «ابن ابى حاتم» و «طبرانى» از «ابو سعید خدرى» روایت کردهاند که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آیه تطهیر در شأن من، على،
فاطمه، حسن و حسین علیهم السّلام نازل شده است
ادامه مطلب ...
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 11:30 صبح موضوع آیات در شان اهل بیت | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت