اوّل: نگاهی کوتاه به فرهنگ ازدواج در جزیره العرب در زمان پیامبر(ص):
1ـ عرب های جاهلی نسبت به دختر، بلکه جنس زن بی علاقه بودند، چون در محیطی که دائم مردم با هم به جنگ و خونریزی مشغول بودند و هر کس هر قدر که می توانست، به دیگران ظلم روا می داشت، خوف داشتند که در جنگ، دختران اسیر شوند و باعث ننگ آن طایفه گردند، نیز به جهت وضع بد اقتصادی و این که دختران به فحشا رو آورند و ... به دختر علاقه ای نداشتند، بلکه دختر داری را ضد ارزش می شمردند و بعضاً به زنده به گور کردن دختران رو می آوردند.
2ـ چون جنگ و خونریزی در آن محیط امری متداول بود، و عرب جاهلی با اندک بهانه ای یک دیگر را می کشتند، حاصل به هم خوردن تعادل جمعیتی بود و نسبت زنان به مردان افزایش چشمگیری پیدا میکرد (چون مردان به جنگ اقدام می کردند، نه زنان و کشتهها از مردان بود) که گزینة «چند زن داشتن» را برای رهایی از مشکل عدم تعادل جمعیتی پذیرفتند. این مشکل در اکثر نقاط از جمله در ایران هم وجود داشت، لیکن در عربستان بیشتر بود.
3ـ در آن وضع ناگوار اقتصادی، زن گرفتن از یک خانواده و قبیله نوعی کمک به آنان محسوب می شد، به همین جهت مشرکان قریش به دامادهای پیامبر(ص) فشار وارد می کردند که دختران پیامبر(ص) را طلاق دهند تا بر مشکلات پیامبر افزوده شود.
4ـ در محیطی که نا امنی و جنگ و خونریزی آسایش را از همگان ربوده بود، ازدواج از مهم ترین عامل بازدارندة از جنگ به شمار می آمد.
5ـ در آن وضع زن بیوه اگر شوهر نمی کرد، خوشایند نبود، بلکه زشت شمرده میشد. به مجرد آن که شوهر می مرد، یا از وی طلاق می گرفت و عدّه وفات یا طلاق سپری می شد، شوهری دیگر گزینش می شد، مانند «اسماء بنت عمیس» که اوّل همسر جعفر بن ابی طالب شد، بعد از شهادتش به عقد ابوبکر در آمد و بعد از درگذشت ابوبکر همسر امام علی(ع) شد. این شیوه در آن فرهنگ متداول بود.
نکتة دوم: نگاهی گذرا به ازدواج پیامبر(ص).
1ـ پیامبر(ص) در 25 سالگی با حضرت خدیجه که چهل سالش بود و قبلاً یک یا دوبار شوهر کرده بود و با مرگ شوهر بیوه شده بود، ازدواج نمود، و به مدت بیست و پنج یا بیست و هشت سال با وی زندگی کرد و همسر دیگری نگرفت.
2ـ همة همسران پیامبر(جز عایشه) بیوه بودند. آنان پیش از آن که به همسری پیامبر(ص) در آیند، یک یا دوبار شوهر نموده بودند و بعد از درگذشت و یا شهادت شوهر و انقضای عدّه به عقد پیامبر(ص) در آمدند.
3ـ عمدة ازدواج های پیامبر(ص) در شرایط سخت و دشوار جنگی صورت گرفته بود، مانند شکست مسلمانان در جنگ اُحد که وضع مسلمانان بسیار ناراحت کننده بود.
4ـ پیامبر(ص) از قبایل مهم عرب مانند تیم، عدی، بنی امیه، نیز یهودیان مدینه همسر انتخاب کرد، ولی از قبایل انصار زن نگرفت.
دقت در این امور به ما می فهماند که ازدواج های پیامبر نه در پی ارضای خواهشهای نفسانی، بلکه در جهت اهداف عالی بود که ذیلاً بیان میشود.
بی شک پیامبر در ازدواج های متعدد دنبال خوشگذرانی ها نبود، چون:
اوّلاً: اگر چنین بود، می بایست در سنین جوانی به این امر مبادرت می کرد، نه در سنین پیری و آن هم در شرایط سخت و دشوار.
ثانیاً: خوشگذرانی انگیزة آن حضرت بود، می بایست جهت گیری هایش در گزینش همسر، این ادعا را اثبات کند. حضرت دنبال زنان زیبا و جذّاب از جهت امور جنسی و جوانی نبود، حتی به خواستگاری برخی از زنان مانند «ام سلمه» رفت و او تعجب نمود دراین سن و سال که کسی حاضر نمی شود با او ازدواج کند، چرا پیامبر دنبال زنان جوان نمی رود و به خواستگاری او کسی را فرستاده است.
ثالثاً: آنانی که با انگیزة کامیابی جنسی به ازدواج های متعدد رو می آورند، ماهیت زندگی آنان به گونه ای دیگر است. آنان به زرق و برق ظاهری زندگی، لباس و زینت زنان و رفاه و خوشگذرانی رو می آورند؛ درحالی که سیره و زندگی پیامبر اسلام(ص) خلاف این را نشان میدهد. پیامبر(ص) در برابر خواست همسران خویش در مورد زرق و برق زندگی، آنان را مخیّر کرد که یا همین ساده زیستی را برگزینند و به عنوان همسر پیامبر باقی بمانند و یا از حضرت طلاق بگیرند و بروند دنبال زرق و برق زندگی.
علامة طباطبایی در این باره می نویسد: داستان تعدّد زوجات پیامبر(ص) را نمی توان بر زن دوستی و شیفتگی آن حضرت نسبت به جنس زن حمل نمود، چه آن که برنامه ازدواج آن حضرت در آغاز زندگی که تنها به خدیجه اکتفا نمود و هم چنین در پایان زندگی که اصولاً ازدواج بر او حرام شد، منافات با بهتان زندوستی آن حضرت دارد. (1)
رابعاً: دو تن از زنان پیامبر(ص) کنیز بودند. اگر هدف پیامبر از ازدواج لذت بردن از آنان بود،این دو چون که کنیز بودند، بدون ازدواج، پیامبر(ص) می توانست از آنان بهره مند شود. با این تحلیل ازدواج بی فایده بود.
بنابراین اهداف و حکمت های ازدواج پیامبر(ص) را می بایست در اهداف بلند و ارزشی جستجو نمود که مهم ترین آن بدین شرح است:
1ـ هدف سیاسی ـ تبلیغی:
یکی از اهداف ازدواج های پیامبر(ص) هدف سیاسی – تبلیغی بود؛ یعنی با ازدواج موقعیتش در بین قبایل مستحکم گردد و بر نفوذ سیاسی واجتماعیش افزوده شود و از این راه برای رشد و گسترش اسلام استفاده نماید.
حضرت به خاطر دست یابی بر موقعیت های بهتر اجتماعی وسیاسی، در تبلیغ دین خدا و استحکام آن و پیوند با قبایل بزرگ عرب و جلوگیری از کارشکنیهای آنان وحفظ سیاست داخلی وایجاد زمینة مساعد برای مسلمان شدن قبایل عرب، به برخی ازدواج ها رو آورد.
در راستای این اهداف پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر از قبیله بزرگِ «تیم»، با حفصه دختر عمر از قبیله بزرگ «عدی»، با امحبیبه دختر ابوسفیان از قبیلة نامدار بنیامیه، ام سلمه از بنی مخزوم، سوده از بنی اسد، میمونه از بنی هلال و صفیه از بنیاسرائیل پیوند زناشویی برقرار نمود. ازدواج مهم ترین پیوند و میثاق اجتماعی است، به ویژه در آن فرهنگ تأثیر بسیاری از خود به جا می گذارد.
در آن محیطی که جنگ و خونریزی و غارتگری رواج داشت، بلکه به تعبیر «ابنخلدون» جنگ و خونریزی و غارتگری جزو خصلت ثانوی آنان شده بود،(2) بهترین عامل بازدارنده از جنگ ها و عامل وحدت و اُلفت، پیوند زناشویی بود. به همین جهت پیامبر(ص) با قبایل بزرگ قریش، به ویژه با قبایلی که بیش از دیگران با پیامبر(ص) دشمن بودند، مانند بنی امیه و بنی اسرائیل، ازدواج نمود. امّا با قبایل انصار که از سوی آنان هیچ خطری احساس نمی شد و آنان نسبت به پیامبر(ص) دشمنی نداشتند، ازدواج نکرد. «گیورگیو» نویسندة مسیحی می نویسد: محمد(ص) ام حبیبه را به ازدواج خود در آورد تا بدین ترتیب داماد ابوسفیان شود و از دشمنی قریش نسبت به خود بکاهد. در نتیجه پیامبر با خاندان بنی امیه و هند زن ابوسفیان وسایر دشمنان خونین خود خویشاوند شد و امحبیبه عامل بسیار مؤثری برای تبلیغ اسلام در خانواده های مکه شد.(3)
2ـ هدف تربیتی
پیامبر(ص) حمایت از محرومان و واماندگان را جزء آیین نجات بخش خویش قرار داد. قرآن مردم را به حمایت از واماندگان ومحرومان و ایتام فرا می خواند. پیامبر(ص) در مناسبت های مختلف مردم را به این کارخداپسندانه تشویق نمود، و در عمل برای مردان بیچاره و وامانده در کنار مسجد «صفه» را بنا نهاد و حدود هشتاد نفر از آنان را در آن جا سکنی داد.
این حمایت عملی و صفه نشینی مربوط به مردان بود، اما دربارة زنان با توجه به موقعیت آنان، این گونه راه حل برای رهایی آنان از مشکلات پسندیده نبود، بلکه رسول خدا(ص) برای زنان راه حل دیگری را در نظر گرفت. حضرت از فرهنگ مردم و راه حل چند همسر داری که بازتاب شرایط اجتماعی بود، بهره جست و مردان مسلمان را تشویق نمود که زنان بی سرپرست و یتیم دار را به تناسب حالشان، با پیوند زناشویی به خانه های خویش راه بدهند، تا آنان و یتیمانشان از رنج بی سرپرستی و تنهایی و فقر مالی و عقده های روانی رهایی یابند؛ و خود نیز در عمل به این کار تن داد تا مسلمانان در عمل تشویق شوند و در مسیر رفع محرومیت واماندگان قدم بردارند.
پیامبر(ص) با زنان بیوه ازدواج نمود و آنان را به همراه فرزندان یتیمشان به خانة خویش راه داد، تا هم خودش به قدر توان در زدودن مشکلات گام برداشته باشد و هم الگوی خوبی برای مردم در این امر باشد.
3ـ هدف رهایی کنیزان:
اسلام با برنامه ریزی دقیق و مرحله به مرحله در جهت آزادی اسیران گام برداشت. رسول خدا(ص) از شیوه های خوب و متعدد برای آزادی اسیران بهره جست که ازدواج از جملة آنها است. جویریه و صفیه کنیز بودند. پیامبر(ص) این دو را آزاد کرد و سپس با آن دو ازدواج نمود، تا بدین وسیله به مسلمانان بیاموزد که میشود با کنیز ازدواج نمود. اوّل او را آزاد نمود و سپس شریک زندگی قرار داد. در ازدواج پیامبر با جویریه بسیاری از کنیزان آزاد شدند. توضیح این که: جویریه در غزوه بنی مصطلق اسیر شده بود و در سهم غنیمتی رسول خدا(ص) قرار گرفت. حضرت وی را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود. کار حضرت برای یارانش الگوی خوبی شد و تمامی اسیران غزوه بنی مصطلق که حدود دویست تن بودند، آزاد شدند.
«گیورگیو» دانشمند مسیحی می نویسد: محمد با جویریه ازدواج کرد. یارانش این عمل را نپسندیدند و آن را با تعجب می نگریستند. فردای آن روز کم کم اسیران خود را آزاد کردند، چون که نمی توانستند بپذیرند که بستگان همسر پیامبر(ص) بردة آنان باشند.(4)
4ـ نجات زن و جلوگیری از غلتیدن وی در دامن بستگان مشرک و کافر
برخی از زنانی که مسلمان شده بودند و به جهت مرگ، شهادت و یا ارتداد شوهر، بی سرپرست می شدند و زندگی بر آنان بسیار مشکل بود و در وضع بسیار اشفته ای به سر می بردند، همانند ام حبیبه، دختر ابوسفیان که همراه شوهرش به حبشه هجرت کرد و در آن جا بی سرپرست شد. نه می توانست در آن جا بماند و نه به مکه نزد پدرش برگردد.
پیامبر(ص) وقتی که از مشکل وی با خبر شد، پیکی برای نجاشی پادشاه حبشه فرستاد و از او خواست تا ام حبیبه را به عقد پیامبر در آورد. این ازدواج باعث شد که وی از بی سرپرستی نجات پیدا کند و به دامن بستگان مشرک خویش نغلتد.
5ـ طرد سنت غلط و جاهلی:
در اسلام «پسرخوانده» حکم پسر واقعی را ندارد و زن پسر خوانده بر مرد مَحْرَم نیست. در حالی که در جاهلیت احکام پسر واقعی را بر پسر خوانده سرایت می دادند، از آن جمله زن پسر خوانده بر پدر خوانده محرم بود. اسلام این حکم را باطل نمود.(5) پیامبر(ص) به دستور خدا با «زینب بنت حجش» که همسر مطلقه زیدبن حارثه، پسرخواندة پیامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم پذیرای نقض حکم جاهلی باشند.(6)
اگر این ازدواج صورت نمی گرفت، ممکن بود زیدبن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح می شد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر(ص) دگرگون می شد.
افزون بر این امور ازدواج های پیامبر از اهداف و حکمت های دیگری برخوردار بود که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری میشود.
در پایان به بیان نکته ای دیگر می پردازیم: در اسلام چند همسر گزینی برای مردان محدود است. مرد نمی تواند بیش از چهار همسر دائمی در یک زمان داشته باشد.
قرآن میگوید: با رعایت عدالت میتواند چهار همسر داشته باشد.(7) تا قبل از نزول این حکم مردان بیش از چهار همسر دائمی داشتند.
همة زنان پیامبر(ص) قبل از نزول این حکم به عقد پیامبر(ص) در آمده بودند. خداوند به پیامبرش دستور داد که از این پس حق نداری با کسی ازدواج نمایی، و حتی اگر همة زنانت را طلاق بدهی، به جای آنان نمی توانی با زنان دیگری ازدواج نمایی.(8) این حکم از احکام اختصاصی پیامبر(ص) است، همان گونه که وجوب خواندن نماز شب و ... از مختصات پیامبر بود.
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:51 صبح موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
سوره «هل اتى» در شأن حضرت على، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام نازل شده است
(2) [اسد الغابة ابن اثیر جزرى 5/ 530] در ذیل گزارش احوال «فضّه نوبیه» به سند خود، از «مجاهد» از «ابن عباس» روایت کرده است در ذیل آیه شریفه یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً؛ به نذر خود وفا مىکنند و از روزى بیمناکند که گزند آن همه جا را فرا گرفته است و از خوراکى که مورد استفاده خود آنهاست، صرف نظر مىکنند و آنرا به بینوا و بىسرپرست و گرفتار مىخورانند .
گفته است: امام حسن و امام حسین علیهما السّلام بیمار شدند، رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و گروهى از عرب به عیادت آنان رفتند و پیشنهاد کردند که براى بهبودى حسنین علیهما السّلام نذر کند. حضرت على علیه السّلام در پاسخ فرمود: هر گاه خداى تعالى این دو فرزند را بهبودى عطا فرماید، سه روز به شکرانه بهبودى آنان، روزه خواهم گرفت و حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام هم، چنین نذر کرد و «فضّه نوبیه» هم گفت: هر گاه این دو
سیّد و سرور من، از بیمارى بهبودى پیدا کنند، به شکرانه بهبودى آنان، روزه خواهم گرفت .
(1) خداى تعالى نذر آنان را پذیرفت و لباس بهبودى بر اندام آنان راست آورد و این در حالى بود که در خانه آل محمد صلّى اللّه علیه و آله هیچ چیزى حتّى اندک غذائى هم وجود نداشت. حضرت على علیه السّلام براى تهیّه افطارى به نزد «شمعون خیبرى» رفت و سه صاع جو قرض گرفت و آنها را به خانه آورد. حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام یک صاع از آنها را دستاس کرد و چند گرده نان پخت. حضرت على علیه السّلام به مسجد رفته بود پس از آنکه نماز مغرب و عشا را با پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد، به خانه بازگشت. سفره افطارى گسترده شد و نان جوین در برابر حضرت على علیه السّلام گذاشته شد، هنوز اندکى از آن تناول نفرموده بود که مسکین بینوائى در پشت در خانه توقف کرد و گفت :
«السّلام علیکم اهل بیت محمّد »
بینوائى از مسلمان زادگانم، غذائى بدست نیاوردهام، طعامى به من ارزانى دارید تا خداى تعالى از مائدههاى بهشت به شما ارزانى فرماید. حضرت صداى بینوا را شنید، خود و حاضران، نانهاى خویش را به آن بینوا دادند و آن شب را با آشامیدن آب افطار کردند. فرداى آن شب را بنا به نذرى که داشتند، روزه گرفتند. حضرت زهرا علیها السّلام یک صاع دیگر از آن جو را آرد کرد و نان پخت حضرت على علیه السّلام نماز مغرب و عشاء را با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد و به منزل بازگشت. سفره افطارى گسترده شد، چند گرده نان جوین روى سفره گذاشتند، هنوز اندکى از آنها تناول نشده بود که یتیم بىسرپرستى پشت در خانه توقف کرد و صدا زد :
«السّلام علیکم اهل بیت محمّد »
یتیم بىسرپرستى هستم از فرزندان مهاجران، پدرم در جنگ به شهادت رسیده است، غذائى نخوردهام از آنچه حاضر دارید به من کمک کنید. مانند شب گذشته حضرت و دیگران نانهاى خود را به آن یتیم ارزانى داشتند و خود با آب افطار کردند. روز سوم، سومین صاع جو را حضرت زهراى مرضیه علیها السّلام آرد کرد و نان پخت. حضرت از مسجد بازگشت، نانهائى که به کف با کرامت حضرت
زهرا علیها السّلام پخته شده بود، در روى سفره گسترده براى افطار در برابر هر یک از حاضران قرار گرفت، هنوز مقدارى از آنها تناول نشده بود که اسیرى پشت در خانه توقف کرد
(1) و گفت :
«السّلام علیکم اهل بیت النبوّة »
و اضافه کرد: ما را اسیر مىکنید و بر ما از هر جهت سخت مىگیرید و در عین حال هزینه زندگى و خوراک ما را تأمین نمىکنید! اینک گرسنهام، غذائى به من بدهید. حضرت و دیگران، غذاى خود را هم به اسیر اعطا کردند و سرانجام سه شبانهروز بر آنها گذشت که چیزى جز آب نیاشامیدند؛ روز چهارم که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله به ملاقات آنان آمد مشاهده کرد از گرسنگى تاب و توان ظاهرى را از دست دادهاند، همان لحظه آیه شریفه هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ تا لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً نازل شد. «ابن اثیر» پس از نقل جریان مزبور، اظهار داشته: «ابو موسى» هم این حدیث را نقل کرده است .
مؤلف گوید: حدیث مزبور را «زمخشرى» در کتاب «کشّاف» در تفسیر آیه وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَرِیراً در سوره «هل اتى» آورده است و متذکر شده که «واحدى» هم، بنقل آن پرداخته است. «فخر رازى» در «تفسیر کبیر» حدیث مزبور را نقل کرده و اشاره نموده: «واحدى» که از اصحاب ما، یعنى از «اشاعره» مىباشد، در کتاب «البسیط» مىنویسد: آیه «جَزاهُمْ» در شأن على علیه السّلام نازل شده است و مؤلف «کشّاف» که از «معتزله» است، این واقعه را ذکر کرده و از «ابن عباس» نقل نموده است .
(2) [واحدى در اسباب النزول ص 331] در بیان نزول آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً در سوره «هل اتى» از «عطا» از «ابن عباس» نقل کرده است که در یکى از اوقات، حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام اجیر شد تا نخلى را از اوّل شب تا صبح در برابر مقدارى جو، آبیارى کند. پس از انجام قرار داد و آبیارى نخل، مقدارى جو که مزد آبیارى حضرتش بود گرفت و به خانه
آمد. یک سوم از آن جو را آرد کرده از آرد آن، حریره ساختند، به مجردى که پخته شد و در سفره گذاشتند تا تناول نمایند، بینوائى بر در منزل حضرت على علیه السّلام توقف نموده و تقاضا کرد تا کمکى به وى نمایند. تمام آن حریره را به وى دادند .
سپس یک سوم دیگر را حریره ساختند، به مجردیکه خواستند تناول کنند، یتیمى بر در سراى ایشان قرار گرفت و تقاضاى کمک کرد. همگى، آن حریره را به وى دادند. پس از آن، یک سوم باقیمانده را حریره ساختند، هنوز تناول نکرده بودند که اسیرى از مشرکان بر در ولایت سراى آن حضرت قرار گرفت و تمنّاى کمک کرد. همگى، حریره باقیمانده را به وى دادند و بدین ترتیب، تمام روز را به گرسنگى بسر بردند و آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ در شأن آنان نازل شد .
مؤلف گوید: «محب طبرى» این حدیث را در [الریاض النضره 2/ 227] نقل کرده و گوید: «حریره»، غذائى است که با آرد تهیه مىشود و روغنى در آن بکار نمىبرند و اشاره کرده که «حسن» و «قتاده» گفتهاند: اسیر مزبور از مشرکان بوده است. «سعید بن جبیر» اظهار داشته: اسیر مذکور از محبوسى از مسلمان بوده است و در کتاب [ذخائر ص 102] به این حدیث اشاره شده است.
(1) [سیوطى در الدّر المنثور] در ذیل تفسیر آیه وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً در سوره «هل اتى» گفته است: «ابن مردویه» از «ابن عباس» روایت کرده است که آیه وَ یُطْعِمُونَ ... در شأن حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام و حضرت فاطمه علیها السّلام، دختر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، نازل شده است.
(2) [نور الابصار شبلنجى ص 102] گفته است: در «المسامرات» شیخ اکبر آمده است، «عبد الله بن عباس» در ذیل آیه شریفه یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً گفته است امام حسن و امام حسین علیهما السّلام در حالیکه کودک بودند بیمار شدند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله باتفاق «ابو بکر» و «عمر» به عیادت آنان رفت. «عمر خطاب» به حضرت على علیه السّلام گفت: اى ابا الحسن! اگر براى بهبودى
فرزندانت نذر کنى، امید است خداى تعالى آن دو را عافیت و سلامتى دهد.
(1) حضرت على علیه السّلام در پاسخ پیشنهاد او، فرمود: به شکرانه اینکه خداى تعالى آن دو را شفا کرم کند، سه روز روزه خواهم گرفت. حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام فرمود: من هم به شکرانه عافیت آنان روزه مىگیرم و حسنین علیهما السّلام فرمودند: ما هم براى صحت و عافیت خودمان روزه مىگیریم. «فضّه»، خادمه درگاه حضرت على علیه السّلام، گفت: من هم به همین مناسبت روزه مىگیرم. حضرت پروردگار نذر آنان را پذیرفت و لباس عافیت بر اندام آندو بزرگوار پوشانید. فرداى روزیکه حسنین علیهما السّلام به برکت نذرى که کرده بودند عافیت یافتند، همگى روزه گرفتند و این در حالى بود که در خانه آنان طعامى وجود نداشت. حضرت براى تهیه افطارى روزهداران، به خانه همسایهاش «شمعون یهودى» که به شغل ریسندگى اشتغال داشت، تشریففرما شد و فرمود: آیا حاضرى مقدارى پشم در اختیار من بگذارى تا آنها را دختر محمّد، در برابر سه صاع جو، بریسد؟ در پاسخ گفت: آرى. یهودى مقدارى پشم و سه صاع جو به حضرت على علیه السّلام داد. حضرت پشمها و سه صاع جو را به خانه آورد و جریان را به اطلاع حضرت زهرا علیها السّلام رسانید. حضرت زهرا علیها السّلام پیشنهاد حضرت على علیه السّلام را پذیرفت و اطاعت کرد، و یک سوم از آن پشمها را رشت و یک صاع از جو را آرد کرد و پنج گرده نان جوین به عدد افراد تهیه نمود. پس از آنکه حضرت على علیه السّلام فریضه مغرب و عشاء را با رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بجاى آورد، به منزل آمد. سفره افطار گسترده شد و دور سفره نشستند، به مجردیکه حضرت على علیه السّلام خواست نخستین لقمه را تناول فرماید، بینوائى پشت در خانه ایستاد و گفت: «السّلام علیکم یا اهل بیت محمد» من بینوائى از بینوایان مسلمان هستم، از آنچه تناول مىکنید به من ارزانى دارید تا به جبران آن، خداى تعالى از مائدههاى بهشتى به شما اعطاء فرماید. حضرت على علیه السّلام لقمهاى را که براى تناول آماده کرده بود، به زمین گذاشت و خطاب به حضرت زهرا علیها السّلام، فرمود:
ادامه مطلب ...
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:18 صبح موضوع آیات در شان اهل بیت | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
کسى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، على، فاطمه و حسنین علیهم السّلام را دوست بدارد، با پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله هم درجه خواهد بود
(2) [صحیح ترمذى 2/ 301] به سند خود، از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام روایت کرده است که در یکى از روزها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست حسنین علیهما السّلام را بدست مبارک خود گرفته و فرمود: کسى که مرا و این دو فرزند و پدر و مادرشان را دوست بدارد، در روز قیامت، هم درجه من خواهد بود .
مؤلف گوید: این روایت را «عبد الله بن احمد بن حنبل» در [زیادات مسند پدرش 1/ 77] و «خطیب» در [تاریخ 3/ 287] روایت کردهاند و «ابن حجر عسقلانى» در [تهذیب التهذیب 10/ 430] نقل کرده و گفته است: «ابو على بن صوّاف» از «عبد الله بن احمد» روایت کرده است، هنگامى که «نصر بن على» حدیث مزبور را روایت کرد، «متوکل عباسى» که از شنیدن آن به سختى ناراحت شده بود، دستور داد هزار ضربه شلّاق به او بزنند! «جعفر بن عبد الله» درباره او با «متوکل» صحبت و وساطت کرد و مطالبى راجع به شخصیت او به «متوکل»، گفت
و از جمله اظهار داشت: «نصر بن على» از اهل سنت است و با شیعه و آئین آن، سر و کارى ندارد و سرانجام بر اثر اصرارى که درباره او نزد «متوکل» نمود، «متوکل» را وادار کرد تا از فرمانى که علیه وى داده است، صرف نظر کند .
حدیث مزبور را «متّقى» در [کنز العمال 6/ 217] روایت کرده است و اشاره نموده که حدیث مزبور را «طبرانى» از حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام نقل کرده است و در در جلد 7 صفحه 102 اظهار داشته: این حدیث را «ترمذى»، «عبد الله بن احمد بن حنبل» در «زیادات المسند»، «نظام الملک» در «امالى»، «ابن نجّار» و «سعید بن مسعود» روایت کردهاند .
(1) [کنز العمال 6/ 217] چنین روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرموده است: کسى که آنان را دوست بدارد، مرا دوست مىدارد و کسى که با آنان کینهتوزى نماید، با من کینهتوزى نموده است. نوشته است مراد از «آنان»: حسن، حسین، فاطمه و على علیهم السّلام است و این حدیث را «ابن عساکر» از «زید بن ارقم» روایت کرده است
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:17 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله باتفاق حضرت على علیه السّلام، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین علیهم السّلام مباهله فرمود
(2) [صحیح مسلم] در کتاب «فضائل صحابه» در باب فضائل حضرت على علیه السّلام، به سند خود، از «عامر بن سعد بن ابى وقّاص» از پدرش روایت کرده است که در یکى از روزها، «معاویة بن ابى سفیان» به «سعد» دستور داد تا به حضرت على بن ابیطالب علیه السّلام ناسزا بگوید! «سعد» از دستور او سرپیچى کرد .
«معاویه» از وى پرسید: به چه سبب است که على را آماج ناسزا و دشنام نمىسازى؟ «سعد» گفت: بخاطر آنست که سه خصلت از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در شأن على علیه السّلام شنیدم که با توجه به آنها، هیچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت، اقدام نمىکنم و هر گاه یکى از آنها براى من بود، بهتر و ارزندهتر از شتران سرخ مو که در اختیار من باشد، بشمار مىآوردم .
1- کارزارى که به جهتى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حضرت على علیه السّلام را به جانشینى خود، در مدینه باقى گذاشت و حضرت على علیه السّلام به عرض رسانید: یا رسول الله !
مرا به خلافت بر زنان و کودکان موظّف مىدارى! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در پاسخ او، فرمود: آیا خرسند نیستى از اینکه منزلت تو نسبت به من، همانند نسبت و منزلت هارون علیه السّلام، به حضرت موسى علیه السّلام باشد؛ با این تفاوت که پس از من پیغمبرى مبعوث نمىشود .
(1) 2- در روز جنگ خیبر، از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مىفرمود: پرچم اسلام را به دست کسى به اهتزاز مىآورم که خدا و رسول را دوست مىدارد و خدا و رسول هم، او را دوست مىدارند! از شنیدن این سخن همه ما در انتظار چنان عطیّهاى بودیم و دستها از آستین بیرون آورده تا پرچم اسلام را در اختیار بگیریم، همان زمان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: على را بحضورم بیاورید. على علیه السّلام را در حالى بحضور حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله دعوت کردند که حضرتش به درد چشم دچار بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آب دهان مبارک را در چشم حضرت على علیه السّلام چکانید، دیدگانش شفا یافت و پرچم اسلام را که یادبود نصرت الهى بود، به دست او سپرد و از برکت وجود حضرت على علیه السّلام، فتح و پیروزى نصیب اسلام شد .
3- هنگامى که آیه مباهله فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ (سوره آل عمران، آیه 61) نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، حضرت على علیه السّلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السّلام را بحضور طلبید و فرمود: بار پروردگارا! اینان اهل بیت من هستند .
مؤلف گوید: این روایت را «ترمذى» در [صحیح 2/ 300]، «احمد حنبل» در [مسند 1/ 185] و «سیوطى» در «الدّر المنثور»، در ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران، روایت کردهاند. «سیوطى» اظهار داشته است: این حدیث را «ابن منذر» و «حاکم نیشابورى» و «بیهقى» در «سنن»، از «سعد بن ابى وقاص» نقل کردهاند .
(2) [صحیح ترمذى 2/ 166] به سند خود، از «عامر بن سعد بن وقاص» از
پدرش روایت کرده است که گفت: هنگامى که آیه نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ نازل شد، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السّلام را بحضور طلبید و فرمود :
بار خدایا! اینان اهل بیت من هستند .
(1) مؤلف گوید: «حاکم» این حدیث را در [مستدرک 3/ 150] روایت کرده و اظهار داشته است: این حدیث به نظر «بخارى» و «مسلم»، از احادیث صحیح است و «بیهقى» هم، در کتاب [سنن 7/ 63] روایت کرده است. «زمخشرى» در «کشّاف» و «فخر رازى» در «تفسیر کبیر» در ذیل تفسیر آیه مباهله در سوره آل عمران و «شبلنجى» در [نور الابصار ص 100] روایت کردهاند و مطالب ذیل به نقل از «نور الابصار» چنین است: مفسّران گفتهاند: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آیه مباهله را بر نجرانىها تلاوت فرمود و آنان را به مباهله فرا خواند، اظهار داشتند: به ما اجازه بدهید تا باز گردیم و تصمیم لازمى اتخاذ کنیم و فردا به ملاقات شما بیائیم و تصمیم خود را به اطلاع شما برسانیم. در مراجعت، برخى با برخى دیگر، راجع به مباهله به گفتگو پرداختند و همان زمان از «عاقب» که بزرگ آنان بود و نجرانىها او را صاحب رأى و دانشمند خود مىدانستند، پرسیدند: اى عبد المسیح! نظر تو درباره مباهله کردن با محمد صلّى اللّه علیه و آله چیست؟ «عاقب» در پاسخ آنها گفت: اى گروه ترسایان، مىدانید که محمّد صلّى اللّه علیه و آله پیغمبر برگزیدهاى است و هر گاه شما با او به مباهله پردازید، همگى ما به هلاکت خواهیم رسید. در روایت دیگر آمده است که خطاب به آنان گفت: بخدا سوگند! هیچ قومى در صدد مباهله با پیغمبرى برنیامد مگر آنکه همگى آنها به آتش هلاکت سوختند و نابود گردیدند .
بهتر آنست از تصمیمى که گرفتهاید روى برتابید و با او وداع کنید و به دیار خود بازگردید .
فرداى آن روز، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در حالیکه امام حسن علیه السّلام را در کنار خود قرار داده و دست امام حسین علیه السّلام را بدست گرفته بود و حضرت زهرا علیها السّلام و حضرت
على علیه السّلام در پشت سر پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله حرکت مىکردند، در محل مباهله حضور یافتند .
(1) رسولخدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به آنان فرمود: هر گاه من نفرین کردم، شما «آمین» بگویید. به محض اینکه اسقف ترسایان، پیغمبر و همراهان او را به چنان وضعى مشاهده کرد، خطاب به ترسایان گفت: اى گروه نصارى! رخسارهائى را مشاهده مىکنم که اگر از خدا بخواهند که کوه را از جاى خود برکند، دعاى آنان را مىپذیرد و کوه را از جاى مىکند. اینک با وى مباهله نکنید که همگى شما هلاک مىشوید و تا روز قیامت ترسائى بر جاى نمىماند. ترسایان که از چنان حالى با خبر شدند، خطاب به رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله گفتند: اى ابا القاسم! رأى ما بر آن قرار گرفت که با تو مباهله ننمائیم و تو را به دین خود واگذاریم و ما به دین خود پایدار باشیم .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: حال که براى مباهله اقدام نمىکنید، اسلام اختیار نمائید تا به نفع شما همان گونه رفتار شود که به نفع مسلمانان رفتار مىشود و (در مسائل حقوقى و غیره) آنطور با شما رفتار خواهد شد که با مسلمانان رفتار مىشود. ترسایان اظهار داشتند: ما حاضر نیستیم از دین خود دست برداریم و به آئین شما بگراییم. حضرت فرمود: پس حال که شما اسلام اختیار نمىکنید، چارهاى نیست جز اینکه با شما نبرد کنیم. ترسایان گفتند: ما تاب نبرد با عرب را نداریم. لیکن حاضریم با شما مصالحه کنیم که با ما جنگ نکنید و ما را به هراس نیندازید و از دین ما ممانعت به عمل نیاورید و مقرر مىداریم، در هر سال دو هزار حلّه تقدیم نمائیم که یک هزار از آنرا در ماه صفر و یک هزار دیگر را در ماه رجب تحویل گیرید. در روایت دیگر آمده است که اظهار داشتند: علاوه بر آنها، سى و سه زره عادى و سى و سه شتر و سى و چهار اسب جنگى، به شما اعطاء نمائیم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با پرداخت آنچه گفته شد، حاضر به مصالحه با ترسایان نجران گردید .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به دنبال این جریان فرمود: بخدائى که جان من در دست
تواناى اوست، عذاب بالاى سر ترسایان قرار گرفته بود و هر گاه به مباهله اقدام مىکردند، همگى آنها به شکل بوزینه و خوک، مسخ مىشدند و آتشى، بیابان را فرا مىگرفت و همه آنها مىسوختند و خداى تعالى سرزمین نجران و مردم آن و حتى پرندگان روى درختان را مستأصل مىساخت و سالى بر آنها سپرى نمىشد مگر آنکه همگى آنها به هلاکت مىرسیدند.
«خازن» و دیگران این خبر روایت کردهاند.
(1) مؤلف گوید: پس از آنکه «زمخشرى» قصّه نجران را نقل کرده، اظهار مىدارد: هر گاه کسى بگوید مقصود از «مباهله» آنست که راستگو از دروغگو، و دشمن از دوست، امتیاز داده شود، بنابر اینکه مراد از مباهله، امتیاز دوست از دشمن باشد، مناسب آنست که پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله شخصا به مباهله بر مىخاست و فرزندان و زنان را همراه نمىآورد؟ «زمخشرى» در پاسخ این پرسش مىگوید:
بر خلاف انتظار، آوردن زن و فرزند بیشتر از آنچه تصور مىشود، دلیل بر وثاقت آنست و استوارى به خویش است و یقین به صداقت خود دارد و دلیل بر آنست که با جرأت هر چه تمامتر، حاضر شده است عزیزترین افراد و پاره جگر و محبوبترین اشخاص را، در معرض خطر احتمالى قرار دهد و تنها حاضر نشده است خود را، در معرض هلاکت قرار بدهد؛ از سوى دیگر، یقین داشته است دشمنش دروغ مىگوید و هر گاه دستور دهد زن و فرزند را همراه بیاورند، محبوبترین و عزیزترین آنها به هلاکت مىرسند و مباهله به نفع پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله بانجام مىرسد. و لازم به تذکّر است، از میان بستگان دیگر به این جهت فرزندان و زنان را از طرفین انتخاب کرده است که اینان عزیزترین اهل بیت آنها مىباشند و از سایر بستگان، علقه بیشتر و دلبستگى زیادترى با بزرگ خاندان دارند و به اندازهاى این علاقهمندى در سطح بالا قرار گرفته است که بزرگ خاندان حاضر است جان خود را فداى آنان نماید و در برابر حفاظت از آنها، کشته بشود؛ همین
علاقه قلبى و ایجاد دلبستگى است که هر گاه نبردى آغاز مىشد، از طرف شخص فرمانده اعلام مىشد که جنگجویان، زن و فرزند خود را همراه بیاورند تا وجود اینان در پشت جبهه، وسیلهاى براى فرار جنگجویان و سلحشوران از میدان جنگ نباشد. و اینگونه از خود گذشتگىها را که بزرگ خاندان انجام مىداد «حماة الحقایق» (پشتیبان حقیقتها)، مىنامیدند.
(1) گفتنى است که چرا در «آیه مباهله» فرزندان بر خود و دیگر افراد، مقدّم ذکر شدهاند؟ این بدانجهت است که ثابت کند فرزندان از لطف و مهربانى بیشتر و از منزلت زیادترى برخوردارند. و به این نتیجه مىرسیم که فرزندان، مقدّم بر شخص خانواده و مقدّم بر شخص دیگرى است که همانند بزرگ خانواده مىباشد، و از کسانى هستند که فدائى شخص خانواده قرار مىگیرند.
«زمخشرى» گوید: مباهله و چگونگى آن، استوارترین دلیل بر فضیلت و اهمیت اصحاب کساء است و دلیل روشنى است بر صحّت نبوّت پیغمبر اسلام صلّى اللّه علیه و آله، بدلیل اینکه هیچیک از موافقان و مخالفان، اظهار نداشتهاند که ترسایان با مقام نبوّت، مباهله کردند و اقدام براى این عمل نمودهاند (پایان سخن زمخشرى).
«فخر رازى» در «تفسیر کبیر»، پس از آنکه به نقل قضیه مباهله پرداخته است، اظهار مىدارد: «آیه مباهله» بر این حقیقت دلالت مىکند که امام حسن و امام حسین علیهما السّلام دو فرزند رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىباشند؛ بدلیل آنکه در ضمن پیشنهاد پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله که فرزندان خود را براى مباهله بخوانیم، رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، حسنین علیهما السّلام را براى مباهله همراه خود برد. با توجه به این رفتار، ثابت مىشود که حسنین، فرزندان آن حضرت مىباشند. گذشته از این، قرآن کریم هم در تأیید و تأکید این موضوع در سوره انعام مىفرماید: وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ ... وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى وَ عِیسى به دنبال آن، اظهار داشته است: بدیهى است حضرت
عیسى علیه السّلام از سوى مادر به ابراهیم علیه السّلام مىپیوندد و اگر فرزند دخترى، فرزند بشمار نیاید، درست نیست که عیسى علیه السّلام فرزند ابراهیم علیه السّلام باشد! بار دیگر در ذیل آیه وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ در سوره انعام، اظهار مىکند آیه مزبور، گواه بر اینست که حسنین علیهما السّلام از ذریّه و بازماندگان پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله مىباشند؛ بدلیل آنکه خداى تعالى، حضرت عیسى علیه السّلام را از ذریّه حضرت ابراهیم علیه السّلام بشمار آورده است با آنکه حضرت عیسى علیه السّلام از سوى مادر، به حضرت ابراهیم علیه السّلام مىپیوندد.
ادامه مطلب ....
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در دوشنبه 89/10/20 ساعت 8:8 صبح موضوع آیات در شان اهل بیت | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/19 ساعت 8:31 عصر موضوع مناظرات ورفع شبهات | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت