معجزات متفرّقه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله
(2) [صحیح بخارى] در کتاب «آغاز آفرینش» در باب نشانههاى نبوت در اسلام، به سند خود، از «عبد الله» نقل کرده است، پیغمبر فرمود: ما آیات الهى را خیر و برکت مىدانیم در حالى که شما سبب ترس مىشمارید! در یکى از سفرها، همراه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله بودیم، آبى که باید از آن استفاده کنیم کاهش یافت، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر گاه اندکى آب یافتید بحضورم بیاورید، ظرفى را که اندکى آب در آن بود، به حضورش آوردند، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دستش را در آن فرو برد و خطاب به همراهان فرمود: بشتابید و از این آب با برکت که برکتش از سوى خداست، بهره گیرید! بخدا سوگند! در آنحال مشاهده مىکردم که چگونه آب از لابلاى انگشتانشان فواره مىزند! و هم او مىگوید: هر گاه در خدمت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودیم و حضرت غذا تناول مىفرمود، صداى تسبیح طعام را مىشنیدیم !
(3) [همان کتاب] در باب پیشین، از «انس» روایت کرده است، مردى ترسا (مسیحى) اسلام آورد و سوره بقره و آل عمران را فرا گرفت، آنگاه به عنوان کاتب
و نویسنده پیغمبر، به کار پرداخت، طولى نکشید، از آئین اسلام اعراض کرد و به آئین ترسا بازگشت و همه جا مىگفت: محمد! بیش از آنچه که من براى او نوشتهام، مطلب دیگرى نمىداند؛ خداى تعالى، آن ترساى دروغگو را به سزاى عملش رساند و جانش را گرفت! و جسد او را دفن کردند، فردا صبح که کنار گور او آمدند، دیدند جسدش از گور بیرون افتاده است. گفتند: این کار را محمّد و یارانش، به خاطر آنکه از آئین آنها دست برداشته نسبت به وى روا دانسته، گورش را شکافته و بدن او را از قبر بیرون کشیدهاند! ناچار شدند گور گودترى برایش حفر کنند و جسد او را در میان آن گور نهند. باز هم گور، جسد او را بیرون انداخت! فرداى آن روز که کنار قبر او آمدند، دوباره همان صحنه را دیدند! باز هم این عمل را به محمد و یاران او نسبت دادند. براى سومین بار تا آنجائى که مىتوانستند گور بسیار عمیقى حفر کردند و جسد او را در میان آن گور نهادند، روز بعد که کنار قبرش آمدند، همان صحنه دوباره تکرار شده بود! این بار گفتند :
این کار آدمیان نیست! جسد او را به همان حال گذاشتند و رفتند .
(1) [همان کتاب] در کتاب «بیوع» در باب کیل بایع و معطى، از «جابر بن عبد الله» نقل کرده است، «عبد الله بن عمرو بن حرام» از دنیا رفت، در حالى که قرضدار بود و از او چیزى باقى نمانده بود تا متکفل طلبکاران باشد. با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ملاقات کردم از آن حضرت در خواست نمودم تا طلبکاران او را بحضور طلبیده از آنها بخواهد که از طلب خود دست بردارند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بنا به درخواست من، طلبکاران را بحضور طلبید و از آنها در خواست تا از طلب خود صرفنظر کنند ولى آنها نپذیرفتند .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به من فرمود: اکنون خرماهائى که در اختیار دارى در چند ردیف گرد آور چنانکه خرماى «عجوه» را جدا، خرماى «عذق زیدى» را جدا، سپس به من اطلاع بده. «جابر» گوید: من طبق دستور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله عمل کردم
سپس خرماها را به حضورش فرستادم و حضرت در بالاى سفره یا در وسط آن قرار گرفت و طلبکارها را به حضور طلبید و به من فرمود: به هر یک از حاضران به اندازه طلبى که دارد، از این خرماها بده. پیمانهاى آورده و به اندازه طلبى که هر یک از حاضران داشتند از آن خرماها پیمانه کرده و حقّش را پرداختم و همگى آنها به حق خود رسیدند و خرماهاى من همچنان به حال خود باقى بود و چیزى از آن کم نشده بود !
(1) [الادب المفرد بخارى ص 56] به سند خود، از «عبد الله» روایت کرده است، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در مسیر خود، در یکى از منازل میان راه اتراق فرمود، در آنجا، مردى از همراهان، تخم «حرّه» اى (به ضم حاء، نام پرندهاى است کوچکتر از گنجشک) را از لانهاش برگرفت، وقتى پرنده با چنان دستبردى روبرو شد، بلافاصله در بالاى سر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شروع به بالا زدن کرد! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که از جریان اطلاع یافت، فرمود: کدام یک از شما به تخم این پرنده دستبرد زده است؟! آن مرد در پاسخ گفت: تخم این پرنده را من از لانهاش برداشتم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: بمنظور آرامش خاطر این پرنده، تخم او را به لانهاش برگردان .
(2) [صحیح مسلم] در کتاب «الجهاد و السیر» در باب جنگ حنین، به سند خود، از «ایاس بن سلمه» او هم از پدرش روایت کرده است، در جنگ حنین که حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم به مجردى که با دشمن روبرو شدیم، بر فراز عقبهاى قرار گرفتیم، در آن حال یکى از دشمنان آهنگ مرا نمود، او را هدف تیر قرار دادم، وى متوارى شد و از سرنوشتش دیگر اطلاعى پیدا نکردم، در این حال، متوجه شدم دشمن از محور و عقبهاى دیگر ظاهر گشته و با اصحاب رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله درگیر شده و بر خلاف انتظار، لشکر اسلام ضربه دیده و مسلمانان پراکنده شدهاند. در آن هنگام، دو «برد» پوشیده بودم: یکى به عنوان پیراهن و دیگرى به عنوان عبا، براى آنکه بهتر بتوانم از شر دشمنان در امان باشم، دامن پیراهن خود
را جمع کرده و همچنان که در حال فرار بودم، به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسیدم که حضرت در آن حال، بر قاطر سیاه و سپید رنگ خود سوار بود، فرمود: «ابن اکوع» ناراحت شده است و آنگاه که متوجه شد اصحاب شکست خوردهاند، از مرکب خود به زیر آمد، مشتى خاک، از روى زمین برداشت و فرمود: «شاهت الوجوه»؛ «زشت باد صورتهاى ایشان»! و مشت خاک را بسوى آنان پاشید، هر دو چشم اهل آن گروه از خاک پر شد و در این هنگام، دشمنان پشت به جنگ کرده و پا به فرار گذاشتند! غنیمتهائى که در آن حال از دشمنان باقى مانده بود، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در میان مسلمانان تقسیم کرد .
(1) [همان کتاب] در کتاب «زهد» در باب حدیث طولانى «جابر»، به سند خود، از «عبادة بن ولید» نقل کرده است، من و پدرم به منظور تحصیل علم، از خانه بیرون آمده تا بتوانیم با فلان قبیله از انصار، پیش از آنکه از بین بروند، ملاقات کرده و از آنها بخواهیم تا ما را در فرا دادن علم یارى کنند. به این منظور، وارد قبیله مذکور شده و با نخستین کسى که روبرو گشتیم «ابو الیسر»- مصاحب رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله- بود (تا آنجا که گوید) سپس به راه خود ادامه دادیم تا در مسجد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، به دیدار «جابر» موفق شدیم، که مشغول نماز بود (تا آنجا که گوید) «جابر» گفت: در یکى از سفرها، همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بودیم، در حالى که به راه خود ادامه مىدادیم، در مسیر خود، به بیابان پهناور و بىانتهائى رسیدیم، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، در آنجا، بمنظور قضاى حاجت، از همراهان جدا شد. من هم آفتابهاى بدست گرفتم و به دنبال آن حضرت حرکت کردم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به اطراف بیابان مىنگریست تا محل مناسبى را براى رفع حاجت پیدا کند، در آن نزدیکى، محل مناسبى به نظر مبارک حضرت نرسید. ناگهان در کناره آن بیابان، چشم حضرتش به دو درخت افتاد، آنگاه بسوى آنها عزیمت کرد، به مجردى که به یکى از آنها رسید شاخهاى از آن را بدست گرفت و فرمود: به اذن خدا، از من
اطاعت کن! شاخه درخت مانند شترى که چوب در بینىاش مىگذارند تا از ساربان اطاعت کند، از حضرتش اطاعت کرد، تا به درخت دیگرى که در محل دورترى بود رسید، حضرت فرمود: به اذن خدا، به یکدیگر بپیوندید، هر دو درخت به یکدیگر پیوستند! (تا آنکه گوید) چگونگى حال رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در آن هنگام، بر من پوشیده ماند. در این هنگام مشاهده کردم که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بسوى من مىآید و آن دو درخت نیز از یکدیگر جدا شده و هر یک به صورت اوّل خود در آمدهاند !
(1) [صحیح ترمذى 2/ 285] به سند خود، از «ابن عباس» روایت کرده است، عربى از بیابان نشینان، حضور مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و به عرض رسانید: چگونه و به چه نشانى بفهمم که شما پیامبر و برگزیده خدا هستید؟
حضرت فرمود: به این دلیل، که از آن درخت خرما مىخواهم به نبوت من گواهى دهد! سپس به آن درخت، اشاره کرد؛ درخت خرما زمین را کاوید تا به حضور رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رسید! آنگاه حضرت فرمود: به جاى اول خود بازگرد، درخت به محل خود بازگشت! آن اعرابى اسلام آورد .
(2) [صحیح نسائى 2/ 64] به سند خود، از یکى از صحابه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده، هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله یاران خود را به حفر خندق دستور داده بود، سنگى بسیار بزرگ پدیدار شد که مانع از کندن خندق بود. جریان آن سنگ به عرض مبارک رسید. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از محل خود برخاست و کنار آن سنگ آمد و رداى شریف از دوش برداشته و به یک طرف نهاد. آنگاه کلنگى بدست گرفت و آیه شریفه تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ را تلاوت فرمود و کلنگ را به آن سنگ زد یک سوم از آن سنگ شکست جناب «سلمان» که در آنجا حضور داشت گفته به مجردى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله کلنگ را بر آن سنگ فرود آورد، برقى از آن جهید. دوم بار همان آیه را تلاوت کرد
و کلنگ را بر فراز آن سنگ فرود آورد ثلث دوم آن سنگ شکافته شد و برقى جهید (که «سلمان» ناظر آن بود) براى سومین بار رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله همان آیه را تلاوت کرد و کلنگ را بر روى آن سنگ فرود آورد و آخرین قسمت آنرا شکست. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، از خندق بیرون آمده ردا بر دوش افکند و در همانجا جلوس فرمود .
«سلمان» به عرض مبارک رسانید: یا رسول الله! شاهد بودم هر بار که کلنگ شما بر فراز سنگ فرود مىآمد، برقى مىجهید! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به «سلمان» فرمود: به راستى در هنگام فرود آمدن کلنگ بر آن سنگ، شاهد جهش آن برق بودى؟ در پاسخ به عرض رسانید: به خدایى که تو را به راستى برگزیده است، شاهد جهش آن نور درخشنده بودم. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: آرى، ضربه اوّلى که بر آن سنگ نواختم، برقى از آن سنگ جهید که مدائن کسرا و اطراف آن و مدینههاى دیگر را به چشم خود دیدم! رزمندگان پس از شنیدن این جریان، به عرض رسانیدند: یا رسول الله! از خدا بخواه تا آن شهرها به دست ما فتح گردد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این درخواست رزمندگان را به عرض کبریائى تقدیم داشت، سپس فرمود: ضربه دوم که بر آن سنگ فرود آوردم، شهرهاى قیصر روم و اطراف آنرا مشاهده کردم، اصحاب تقاضا کردند: از خدا بخواهید تا این شهرها را نیز به دست ما بگشاید و شهرهاى ایشان را در غنیمت ما در آورد، و بلاد ایشان را به نیروى ما ویران سازد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تقاضاى آنها را به عرض الهى رسانید .
آنگاه فرمود: ضربه سوم را که فرود آوردم، شهرهاى حبشه و قریههاى اطراف آنرا مشاهده نمودم. در این هنگام رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به حاضران فرمود: مادامیکه حبشه دعوت شما را اجابت مىکند او را به آئین خویش و همکارى با خودتان بخوانید و مادامیکه ترکها از شما اعراض کنند، شما هم از آنها اعراض نمائید .
(1) [صحیح ابو داود 16/ 254] به سند خود، از «عبد الله بن جعفر» روایت کرده است، در یکى از روزها، رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا در ردیف خود، بر فراز مرکبش
سوار کرد و یکى از اسرار را به من بازگو کرد که من هنوز آن را با هیچیک از افراد، در میان نگذاشتهام، از امورى که حضرت بسیار مواظب بود پوشیده بماند، قضاى حاجت بوده که سعى داشت در ریگزار یا مخفیگاهى از نخلستان انجام پذیرد. در یکى از اوقات، بخاطر این موضوع، وارد محوطه باغ یکى از انصار شد، در آنجا شترى خوابیده بود، به مجردى که چشمش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله افتاد نالهاى کشید و اشک از دیدگانش فرو ریخت! و حضور پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله آمد و کفش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به سر و صورت خود مالید، سپس ساکت شد؛ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود :
صاحب این شتر کیست و متعلق به چه شخصى است؟ جوانى از انصار، به حضور مبارک رسید و عرض کرد: یا رسول الله! این شتر از آن من است. حضرت فرمود:
آیا از خدا باکى ندارى! این حیوان را که خدا در اختیار تو گذاشته این چنین ناراحت مىسازى؟! این شتر از آزار و بارکشى بیش از حدّ، به من شکایت کرده است!
(1) [مسند احمد حنبل 2/ 303] به سند خود، از «ابن عباس» روایت کرده است، گفت: گروهى از قریش، در کنار «حجر» اجتماع کرده و به «لات» و «عزّى» و «منات»، بت سوّم «1» و «نائله» و «اساف» (همگى نام بتهاست) سوگند یاد کرده و دسته جمعى قرار گذاشتند: به مجردى که «محمد» را دیدیم، همزمان قیام کنیم آنگونه که گویا فقط یک مرد قیام مىکند. آنگاه همه با هم او را به قتل رسانیم! حضرت فاطمه زهرا علیها السّلام از گفتگو و توطئه آنها اطلاع یافت و ناراحت گشته گریه کنان، به حضور محترم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و آنچه را که دیده و شنیده بود، حضرت را از آن آگاه ساخت، و افزود: آنها به این وسیله مىخواهند، قاتل تو، یک فرد مشخص نباشد تا قصاص گردد.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به حضرت زهرا علیها السّلام فرمود: براى من، آب وضو
بیاور. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله وضو گرفت و وارد مسجد الحرام شد، به مجردى که چشم مخالفان به آن حضرت افتاد، گفتند: او محمد است! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بدون اندک بیمى پیش مىآمد و بر خلاف انتظار، دیدگان آنها، از دیدار فرو ماند و گردنهاشان، در سینهشان فرو رفت و نیروى حرکت از آنها گرفته شد چنانکه نتوانستند آن حضرت را ببینند و احدى از این همپیمانان و توطئهگران، توان برخاستن از جاى خود را پیدا نکرد! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله پیش آمد و بالاى سر آنها ایستاد و مشتى خاک برداشت و «شاهت الوجوه» گفت و مشت خاک را به سر و صورت آنها پاشید و پس از آن، مشتى ریگ، از ریگهاى مسجد بدست گرفت و توطئهگران را هدف ریگها قرار داد. و به هر کسى که یکى از آن ریگها اصابت کرد، در جنگ بدر، در حالى که کافر بود، کشته شد!
ادامه مطلب ...
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/10/16 ساعت 10:24 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
وجوب نبوت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از روزگارى بود که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد قرار داشت
(2) [صحیح ترمذى 2/ 282] به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است، روزى که گروهى از اصحاب، در محضر رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب بودند، پرسیدند: وجوب و گزینش مقام نبوت براى شما، از چه هنگامى بوده است؟ در پاسخ فرمود: از آن هنگام که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد بود .
(3) [مستدرک الصحیحین 2/ 600] به سند خود، از «عرباض بن ساریه سلمى» روایت کرده است که از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم مىفرمود: به راستى که در آغاز کتاب تکوین، در پیشگاه خداى تعالى به عنوان خاتم پیغمبران نام برده شدهام. و این موقعیت از آن هنگام نصیب من شد که آدم علیه السّلام در طینت آفرینش قرار گرفته بود .
(4) [حلیة الاولیاء 7/ 122] به سند خود، از «میسرة الفجر» روایت کرده است که از مقام نبوى صلّى اللّه علیه و آله، پرسیدم: از چه هنگامى نام شما در پرونده رسالت نگاشته شده بود؟ حاضران از شنیدن این گفتار، ناراحت شده و او را از ابراز چنین
سؤالى، سرزنش کردند و امر به سکوتش نمودند .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به آنان، فرمود: او را از سؤالى که کرده است، ملامت نکنید و بگذارید تا پاسخ او را اظهار نمایم. آنگاه پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: نبوت من، از آن هنگامى است که حضرت آدم علیه السّلام در میان روح و جسد بود .
(1) [تاریخ بغداد 3/ 70] به سند خود، از «ابو هریره» روایت کرده است که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله سؤال شد: از چه هنگامى حکم نبوت شما به امر الهى صادر شده است؟ فرمود: از هنگامى که خداى تعالى طینت حضرت آدم علیه السّلام را به دست تواناى خود سرشت و روح خویش را در او دمید
میلاد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله
(2) [طبقات ابن سعد 1/ 63] با سندهاى متعدده، روایت کرده است که «آمنه بنت وهب»، مادر گرامى رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، گفت: از هنگامى که به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حامله بودم تا هنگامى که آن حضرت ولادت یافت، هیچگونه رنج و زحمتى در خود احساس نکردم، و هنگامى که به دنیا آمد، نور درخشانى همراه با او، مشاهده کردم که فاصله شرق و غرب را روشن نمود. آنگاه به دو دست خود تکیه زد و مشتى از خاک را در دست مبارک گرفت و سر بسوى آسمان بلند کرد .
بعضى از راویان گفتهاند: هنگامیکه متولد شد، بر دو زانوى خود، قرار گرفت و سر بطرف آسمان بالا برد و نورى از او درخشید که از درخشش آن، کاخهاى شام و بازارهاى آن را مشاهده مىکردم و گردنهاى شتران بصرى را مىدیدم. «1 »
(1) [طبقات ابن سعد 1/ قسم 1/ 64] به سند خود، از «ابن عباس»، او هم از «عباس بن عبد المطلب»، نقل کرده است که گفت: هنگامى که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله متولد شد، ختنه شده و ناف بریده بود. در این موقع که «عبد المطلب» شگفتزده شده بود، موقعیت آن حضرت را دریافت و از این پیشآمد، فال نیک زد و گفت: این کودک داراى مقام ارجمندى است. چنان شد که او گفته بود .
(2) [هیثمى در مجمع 8// 220] از «عثمان بن ابى العاص» روایت کرده است که مادرم گفت: به خاطر دارم که پیش از تولد رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله به دیدار «آمنه بنت وهب» رفتم، در همان هنگام، آثار حمل از وى ظاهر گردید، ناخودآگاه به آسمان توجه کردم، دیدم ستارگان به زمین مىآیند، آنچنان که بیم آن داشتم که روى سرم فرو بریزند و هنگامى که متولد شد، نورى از حضرتش، مشاهده کردم که خانه و صحن آن را روشن ساخت و به هر چیزى که مىنگریستم آن را نورانى مىیافتم! «هیثمى» گفته، این روایت را «طبرانى» هم، نقل کرده است .
(3) [تاریخ بغداد 1/ 329] به سند خود، از «انس» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: از امتیازاتى که دارم اینکه هنگام تولدم ختنه شده به دنیا آمدم و کسى عورت مرا ندید
اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در تورات و انجیل
(2) [مسند امام احمد حنبل 2/ 174] به سند خود، از «عطاء بن یسار» نقل کرده است که گفت: به ملاقات «عبد الله بن عمرو بن عاص» رفتم و از وى خواستم، مرا از اوصاف پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله، آنچنان که در تورات آمده است، آگاه سازد .
وى گفت: به خدا سوگند! اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در تورات به همان گونه توصیف شده است که حق تعالى، در قرآن متذکر گردیده است. در قرآن کریم خطاب به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مىفرماید: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً؛ اى پیغمبر، ما تو را به آن دلیل برانگیختیم، تا گواه بر آفریدگان ما باشى و آنها را به بخشایش ما بشارت دهى و از شکنجه ما، بیمناک سازى .
در تورات، اضافه بر آن چنین فرموده است: تو استوانه استوارى براى مردم مکه میباشى و تو، بنده و رسول منى، تو را «متوکّل» نامیدم. تو تندخو، و سختدل نیستى و در بازارها، فریاد نمىکشى .
«یونس» علاوه بر مطالب مذکور، چنین اضافه کرده است: پیغمبر ما، بدى را به بدى پاسخ نمىدهد و از کار جاهلان چشم پوشى مىکند و آنها را مىبخشد
و از این جهان به جهان دیگر نخواهد شتافت مگر اینکه مردمى را که از حق تعالى، منحرفاند، به راه راست هدایت کند و آنها را به یکتائى خدا بخواند و دیدگان کور را، بینا و گوشهاى کر را، شنوا و دلهاى تیره را، روشن گرداند .
«عطا» گفته است: براى بهرهگیرى بیشتر از اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله با «کعب» ملاقات کردم و در پاسخ سؤال من، اوصاف رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را به همان طریق که شنیده بودم، بیان کرد، تنها تفاوتش آن بود که الفاظ را به زبان معمولى خودش مىگفت؛ چنانکه «عمیا» را که در اصل حدیث آمده است، «عمومى» و «صما» را «صمومى» و «غلفا» را «غلوفى» بیان کرده است .
(2) [حلیة الاولیاء 5/ 386] به سند خود، از برادرزاده «کعب»، از «کعب» نقل کرده است که ما صفت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله را در سطرى از کتاب خدا که در جمله
«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ »
است، دریافتهایم و در وصف پیروان او چنین آمده است :
آنان «حمّاد» اند، یعنى همواره و در هر حال، از خدا سپاسگزارى مىکنند و او را به بزرگوارى یاد مىکنند و طلوع و غروب خورشید را رعایت کرده و نمازهاى پنجگانه را در اوقات معیّنه، انجام مىدهند و تا آنجا رعایت اوقات نماز مىکنند که اگر در جایگاه کثیفى هم باشند، به اقامه نماز مىپردازند! «ازار» مىپوشند و رعایت نظافت و طهارت مىکنند و هنگام راز و نیاز، مانند زنبوران در کندوى خودشان، به مناجات با خدا مىپردازند .
و در سطر دیگر چنین یافتهام: «محمد» که برگزیده ماست، تندخو و سخت دل نیست و در بازارها فریاد نمىکشد و بدى را به بدى، پاداش نمىدهد.
از کردههاى افراد نادان، چشمپوشى مىکند و براى آنان آمرزش مىطلبد.
زادگاهش، مکّه است و هجرتش، به مدینه و آوازه و حکومتش، سراسر شام را فرا مىگیرد!
(2) [طبقات ابن سعد 1/ قسم 2/ 89] به سند خود، از «سهل»، آزادشده «عتیبه»، که مردى ترسا و از مردم «مریس» بود و روزگارش را به یتیمى، تحت
کفالت مادرش و عمویش، سپرى کرده بود و انجیل خوانده و از چگونگى آن، اطلاع داشته است، روایت کرده است که گفت: در یکى از روزها، کتاب عمویم را که خود نگاشته بود، مطالعه مىکردم و پیدا بود که یادداشتهائى از احوال خود و بستگانش را نوشته بود، در ضمن یادداشتها، به مطالبى که مربوط به خودم بود رسیدم و از دیدن آنها ناراحت شده و عبارتها را با دست خود محو کردم؛ در تعقیب آن به فصلهائى از یادداشتها رسیدم که آنها به یکدیگر چسبیده بود، آنها را از یکدیگر گشودم، در آنها اوصاف محمد صلّى اللّه علیه و آله به این شرح نوشته شده بود:
محمد صلّى اللّه علیه و آله اندامى متوسط دارد که نه طولانى است و نه کوتاه، چهرهاش سپید رنگ است و موهاى سرش از دو طرف بافته شده، مهر نبوت در میان دو شانهاش جلوهگر است، عباپوشى را بسیار دوست مىدارد، صدقه نمىپذیرد، بر الاغ و شتر سوار مىشود و خود از حیوان، شیر مىدوشد و جامه کهنه و وصلهدار مىپوشد و کسى که به اینگونه لباس بسنده کند، خود خواه و متکبر نمىباشد و او چنان لباسى استفاده مىکرد و متکبر نبود و او از بازماندگان حضرت اسماعیل علیه السّلام، و نامش «احمد» است.
«سهل» گفته است: هنگامى که به این بخش از اوصاف رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله رسیدم، عمویم وارد شد و به مجردیکه مرا سرگرم خواندن آن یادداشتها دید، پیش آمده ضربهاى به من وارد آورد و گفت: چرا این اوراق را گشودى و به چه اجازهاى به خواندن آنها پرداختى؟ در پاسخ گفتم: در این اوراق، اوصاف پیغمبر احمد صلّى اللّه علیه و آله، نگاشته شده است. گفت: آرى! او هنوز ظهور نکرده است
ادامه مطلب .....
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/10/16 ساعت 10:2 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
نسب و خاندان آن حضرت و اینکه نسب آن حضرت از روزگار حضرت آدم علیه السّلام تا هنگامى که متولد شد، همواره از هر گونه آلودگى پاک و منزه بوده است
(2) [کنز العمال 6/ 300] از «ابن عباس»، روایت کرده است که از رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله شنیدم، مىفرمود: من محمّد فرزند «عبد اللّه» فرزند «عبد المطّلب»، فرزند «هاشم» فرزند «عبد مناف»، فرزند «قصىّ» فرزند «کلاب» فرزند «مرّة» فرزند «کعب»، فرزند «لؤىّ» فرزند «غالب» فرزند «فهر» فرزند «مالک» فرزند «نضر» فرزند «کنانه» فرزند «خزیمه» فرزند «مدرکه» فرزند «الیاس» فرزند «مضر» فرزند «نزار» فرزند «معدّ» فرزند «عدنان» «1» فرزند «ادّ» فرزند «ادد» فرزند «همیسع» فرزند «یشحب» فرزند «نبت» فرزند «حمیل» فرزند «قیدار» فرزند «اسماعیل» فرزند «ابراهیم» فرزند «تارخ» فرزند «ناحور» فرزند «اشوع» فرزند
«ارعوس» فرزند «فالغ» فرزند «عابر» (هود پیغمبر (ع)) فرزند «شانح» فرزند «ارفخشد» فرزند «سام» فرزند «نوح» فرزند «لمک» فرزند «متّوشلخ» فرزند «اخنوع» (ادریس پیغمبر (ع)) فرزند «یرد» فرزند «قینان» فرزند «انوش» فرزند «شیث» فرزند «آدم علیه السّلام» هستم.
مؤلف گوید: این سلسله نسب را «دیلمى» هم نقل کرده است.
(1) [کنز العمال 6/ 106] رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هنگامى که آدم علیه السّلام در بهشت بود، در پشت او بودم و هنگامى که حضرت نوح علیه السّلام در کشتى نشست، در پشت او بودم و هنگامى که ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکندند، در صلب او بودم.
پدر و مادرم، هیچگاه به آلودگى دچار نگشتند و همواره خداى تعالى، مرا از صلبهاى پسندیده به رحمهاى پاکیزه و هدایت یافته، انتقال مىداد. دو شعبه و گروه بوجود نیامد مگر اینکه من، در بهترین آنان قرار گرفتم.
خداى تعالى، پیمان پیغمبرى مرا از همگان اخذ کرده است و پیمان مرا با آمدن دین اسلام برقرار داشته است. در تورات و انجیل از من یاد کرده است و همه پیغمبران، امتیازات مرا به پیروان خود گوشزد کردهاند. زمین به نور من روشن مىشود و ابر به خاطر من مىبارد، خداى تعالى کتاب خود، قرآن را به من آموخت و مرا به آسمان برد و نامى از نامهاى خودش را براى من اختیار کرد. آرى، صاحب عرش، محمود است و من محمّدم، به من وعده داد، آنهائى که مرا دوست بدارند، از حوض کوثر سیراب مىشوند. و مرا نخستین شفاعتگر و اوّلین کسى که شفاعتش مقبول پیشگاه خداست، قرار داد و مرا از بهترین قرنها که ویژه امّتم است، از مادر بوجود آورد.
بدیهى است پیروان من، بهترین ستایشگرانند که مردم را به کار پسندیده مىخوانند و از کار بد، بیم مىدهند.
مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «ابن عساکر» از «ابن عباس» روایت کرده است.
(1) [طبقات ابن سعد معروف به «طبقات کبرى» 1/ 31] به سند خود، از حضرت صادق علیه السّلام و او هم از پدر بزرگوارش، امام محمد باقر علیه السّلام، او هم از حضرت على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود:
من از ازدواج زناشوئى صحیح ولادت یافتم و از آغاز، که از آدم علیه السّلام باشد، به هیچگونه آلودگى رحمى دچار نگشتم و چیزى از آلودگى جاهلى دامان مرا آلوده نساخت و به این نسبت تنها از رحم پاکیزه به دنیا آمدم.
مؤلف گوید: اخبارى که دلیل بر آنست که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از آغاز هبوط حضرت آدم علیه السّلام از نکاح صحیح بوجود آمده و دامان شریفش هرگز آلوده نشده، بسیار است. و ما در این کتاب، تنها به یادآورى دو خبر از آن همه اخبار، اکتفا نمودیم .
برترى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بر دیگران، از نظر فرقه و قبیله و عنوان خانوادگى و حسب و نسب
(2) [صحیح ترمذى 2/ 269] به سند خود، از «مطّلب بن ابى وداعه» روایت کرده است که در یکى از روزها، «عباس»، عموى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله حضور مبارک شرفیاب شد، مثل اینکه پیش از شرفیابى، سخنى شنیده بود که موجب توهّمش شده بود. آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله- که از اندیشه او اطلاع داشت، به محض ورود او براى رفع توهم وى- به فراز منبر تشریف برد و خطاب به حاضران فرمود: من کیستم؟ در پاسخ عرض کردند: شما رسول خدایید، فرمود: من، محمد بن عبد الله بن عبد المطّلبم. و اضافه کرد: به راستى، آنگاه که خداى تعالى، آفریدگان خویش را به پیوندهاى گوناگون آفرید، مرا در بهترین آفریدگان خویش، قرار داد. و آن فرقه را که از فرقههاى دیگر، برتر و والاتر بود، به دو گروه تقسیم کرد و مرا در گروهى که بهتر از گروه دیگر بود، درآورد. پس از آن، فرقههاى مختلف را به قبیلهها و عشیرهها، منقسم ساخت، آنگاه مرا در بهترین قبیلهها قرار داد. در این موقع، آنان را به خانوادههائى منتسب فرمود و مرا، در بهترین خانوادهها و از والاترین
پیوندها، از نظر حسب و نسب قرار داد .
(1) [مستدرک صحیحین 4/ 73] به سند خود، از «عبد الله بن عمر» روایت کرده است که گفت: هنگامى که در کنار خانه رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله نشسته بودیم، زنى از آنجا عبور کرد، در این هنگام یکى از حاضران گفت: این زن، دختر محمد است! «ابو سفیان» که در جمع حاضران بود، اظهار داشت: مثل محمّد در میان بنى هاشم، مثل گل خوشبوئى است که در میان کاه روئیده باشد .
آن زن، سخن ناشایست وى را شنید، و بدون آنکه سخن بگوید، به راه خود ادامه داد و بحضور مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله شرفیاب شد و جریان را بطورى که شنیده بود، به عرض مبارک تقدیم داشت .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از شنیدن آن سخن، خشمناک شد، از خانه بیرون آمد و در حالیکه آثار خشمناکى از چهره مبارکش نمایان بود، خطاب به حاضران فرمود :
چه پیش آمده است که سخنان ناهنجارى از برخى از مردمان، به گوشم مىرسد و در ادامه آن، فرمود: به راستى، خداى تبارک و تعالى، آسمانها را بیافرید و بالاترین آسمانها را اختیار کرد و آفریدگانى را که خود مىخواست، در آنجا جاى داد سپس به آفرینش موجودات دیگر پرداخته و از میان آنها، فرزندان آدم علیه السّلام را برگزید و از همگى آنها، عرب را برگزید و از میان گروه عرب، قبیله «مضر» را انتخاب کرد و از این قبیله، گروه قریش را برگزید و از مردم قریش، بنى هاشم را اختیار کرد. و مرا از میان بنى هاشم، انتخاب فرمود .
پس، من از بنى هاشمم که برگزیده برگزیدگانند. اینک، کسى که مرا دوست مىدارد، به خاطر علاقهمندى به من، عرب را هم دوست مىدارد و کسى که مرا دوست نمىدارد، بر اثر کینهورزى با من، به مردم عرب اظهار علاقهمندى نمىکند و کینه آنان را در دل مىگیرد .
(2) [ذخائر العقبى ص 10] از «واثلة بن اسقع» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى که خدا از فرزندان آدم علیه السّلام، حضرت ابراهیم علیه السّلام را
برگزید، و او را خلیل خود قرار داد و از فرزندان ابراهیم علیه السّلام، اسماعیل (ع) را اختیار کرد و از فرزندان اسماعیل (ع)، «نزار» را برگزید. و از فرزندان «نزار»، «مضر» را انتخاب کرد و از فرزندان «مضر»، «کنانه» را انتخاب کرد و از فرزندان «کنانه»، قریش را اختیار فرمود و از قریش، بنى هاشم را برگزید و از بنى هاشم، فرزندان «عبد المطلب» را اختیار نمود و مرا از فرزندان «عبد المطلب»، به سراپرده «اصطفى» درآورد .
مؤلف «ذخائر» مىگوید: حدیث مزبور را به همین روش و سیاق «ابو القاسم حمزة بن یوسف سهمى» روایت کرده است و «مسلم» و «ترمذى» و «ابو حاتم» همین روایت را به اختصار، نقل کردهاند .
(1) [کنز العمال 6/ 108] از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله روایت کرده است که آن حضرت در ضمن بیانیهاى فرمود: پیوند من از بهترین پیوندهاست، در عین حال به این پیوند مباهات نمىکنم و موقعیت من از مردم دیگر، بیشتر است و به این هم، افتخار و مباهات نمىنمایم .
سپس خطاب به مردم، فرمود: کسى که نزد ما آید، پیش او خواهیم آمد .
و کسى که ما را گرامى بدارد، او را گرامى مىداریم. و کسى که با ما مکاتبه نماید، با او مکاتبه مىنمائیم. و کسى که از درگذشتگان ما تشییع کند، از مردگان او تشییع خواهیم کرد، و کسى که قیام کند و حق ما را از مخالفان ما بگیرد، حق او را از مخالفان وى، خواهیم گرفت .
اى مردم! با مردمان، در خور حسب و نسبشان رفتار کنید و با آنان در خور آئینى که دارند آمیزش نمایید. و در رابطه با مروّت و جوانمردیى که دارند، آنها را در جاى مناسب خودشان بنشانید. و با مردمان به مدارا رفتار کنید تا خدا شما را بیامرزد .
مؤلف «کنز العمال» گوید: این حدیث را «دیلمى» از «جابر بن عبد الله انصارى»، او هم از حضرت رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله، روایت کرده است.
(2) [سیوطى در الدّر المنثور] ذیل آیه تطهیر، در سوره شریفه؟؟؟؟»،
و به نقل از حکیم «ترمذى» و «طبرانى» و «ابن مردویه» و «ابو نعیم» در کتاب «الدلائل»، از «ابن عباس» نقل کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: به راستى، خداى تعالى آفریدگان خود را به دو گروه تقسیم کرده است و مرا در گروه شایستهاى از آن دو گروه، قرار داد، چنانکه خود در قرآن به این دو گروه اشاره کرده است: أَصْحابِ الْیَمِینِ و أَصْحابُ الشِّمالِ (سوره واقعه، آیههاى 41 و 91) و در این رابطه، من از اصحاب یمین و از بهترین آنان، هستم. پس از آن، آن دو گروه را به سه بخش تقسیم کرد و مرا در بخش بهترین آنها قرار داد، چنانکه فرموده است: فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ (سوره واقعه، آیه 9) و من در جرگه سابقانم و از بهترین آنها، بهشمار مىآیم.
(1) بعد از آن، بخشهاى سهگانه را به لباس عشیرهها آراست و مرا در بهترین قبیلهها قرار داد، چنانکه خود فرموده است: وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (سوره حجرات، آیه 13)؛ شما را به شعبهها و قبیلههاى مختلف درآوردیم تا از این راه، به مقام شناخت خدا برسید و بدانید که خدا، شما را براى شناخت، آفریده است، به راستى که گرامىترین شما مردم در پیشگاه پروردگار، پرهیزگارترین شماست.
با توجه به این آیه شریفه، من که پیغمبرم، در پیشگاه خداى تعالى، پرهیزگارترین و گرامىترین شمایم و به اینکه از چنین موقعیتى برخوردارم، مباهات نمىکنم و به خود مغرور نمىگردم.
آنگاه، قبیلهها را به خانوادههائى تقسیم کرد و مرا در بهترین خانوادهها قرار داد، چنانکه فرموده است: إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (سوره احزاب، آیه 33)؛ اراده خدا چنان است که شما خاندان را از هر گونه پلیدى، پاکیزه سازد و شما را به نیکوترین روشى، از هر گونه آلودگى، دور گرداند. در این رابطه، من و بستگانم، از هر گناهى پاک و پاکیزهایم
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/14 ساعت 11:17 صبح موضوع فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
فضائل و مناقب حضرت رسالت صلی الله علیه و آله وسلم / شرف و فضل پیامبر بر همانندانش از دیدگاه قرآن
دعوت الهیخداوند می فرماید: «ای پیامبر! بگو این راه من است به سوی خدا می خوانم با بصیرت. من و هر که پیرو من است و خداوند را پاکیزه می دانم و از مشرکان نیز نیستم.» ابوبکر واسطی گفت: منظور از «به خدا می خوانم با بصیرت» آن است که خود را نمی بینم و آنها را با گواهان خود به پذیرش وامی دارم. معنای دیگر «با بصیرت» این است که باورمندم که هیچ چیز از من نیست تا بهره ای در هدایت آفریده ها بخواهم و معنای دیگر این است که نه در سود و نه در زیان، ما دستی نداریم جز اینکه خدا آنها را به ما نزدیک سازد. معنای «من و هر که پیرو من است» بنابراین آن است که هیچ کس به مراد خود نمی رسد مگر این که خدا بخواهد و «من از مشرکان نیستم» یعنی این که هدایت را از خود بدانم یا خودم دیگران را بدان بخوانم. حق، خداستگفته خداوند که: ای پیامبر! بگو پروردگارم فرمان به قسط داده و این که به هر مسجدی روی نمایید و نماز بخوانید و مخلصانه او را بخواهید و بخوانید چه همان گونه که شما را آورد باز خواهد برد. معنایش آن است که ویژگی ها و برتری های خود را در نهان جهان بدان ها می نمایانم تا برای آن که می خواهیم و دوستش داریم روشن شود که حق خداست و همه چیز جز او تباه است. به همین جهت پیامبر گفت: راست ترین سخن که عرب گفته است این کلام است که: بدانید که تمامی چیزها به جز خدا تباه و نابود است. درخواست از خداموسی از خداوند خواست و گفت: «پروردگارا! سینه ام را گشاده ساز و کارم را آسان کن.» حال آن که به پیامبر بی درخواست گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم. همین گونه ابراهیم، خدای را درخواست که: «روز رستاخیز خوارم مساز». خدا حبیب خود را بر خلیل برتری داد و به پیامبر ما گفت ـ بی سؤال ـ : روزی که خداوند پیامبر و مؤمنان همراه او را خوار نخواهد ساخت و بدو گفته شد: آیا سینه ات را گشاده نساختیم و از دوشت بارت را برنداشتیم... به راستی که با سختی آسانی است. مخاطب حضرت حقاز دیگر نکته ها در این باب آن است که: خداوند همه آفریده ها را مخاطب ساخته و به سوی او خوانده و بدو راه نموده و پوشیده و پیدا را نشانش داده است و گفته: این چنین به ابراهیم نهان آسمان و زمین را نمایاندیم. و گفته دیگر خداوند: «آیا به آفریده های خدا نمی نگردند.» و آیا در خویشتن نمی اندیشند؟ و آیا در شتر نمی نگرند که چگونه آفریده شده... . اما آن گاه که پیامبر را مخاطب می سازد می گوید: آیا نمی بینی ـ ای محمد ـ که خدا چگونه سایه را می گسترد. چون خطاب به دوست است به نام او آغاز می نماید و می گوید: آیا به پروردگارت نمی نگری... خلیل و حبیبدر تفاوت خلیل (ابراهیم) و حبیب (محمد) گفته اند: خُلّت (دوستی) آن است که دل را به جنبش می آورد و محبت (دوستی) چیزی است که در هستی دل یعنی ژرفای آن جا گرفته باشد و محبت را محبت نامیده اند چون همه چیز را جز محبوب از دل می زداید. بنابراین، حبیب از خلیل برتر است و به ابراهیم گفت: «فرمانی را که گرفته ای به جای آر» و به پیامبر صلی الله علیه و آله ما فرمود: «به زودی چندانت ببخشیم که خشنود گردی». همین گونه، گفت وگو در برتری حبیب بر خلیل است و دیگر این که حضرت آدم را وقتی خداوند از توبه اش یاد می کند، می گوید: «آدم خداوند را سرپیچید و گمراه گشت». از خطای آدم پیش از توبه یاد می کند و بعد خداوند او را برگزید و بر او بخشود و راه را نشانش داد. اُنس و محبتهمچنین خطای داود را یاد می آورد و می گوید: «او را بخشودیم» و نیز از سلیمان آگاهی داده است که راستی که سلیمان را آزمودیم و بر صندلی چون پیکری انداختیمش بعد بازگشت و گفت: پروردگارا! مرا ببخش. اما به پیامبر می گوید: خدا ببخشاد تو را چرا آنها را اجازت دادی؟ برخی گفته اند: پیامبر را با مهر خود اُنس داد تا نهراسد و از عتاب بیمی در دل نیاورد و خداوند باز هم گفت: تا خداوند بیامرزد گناهان پیشین و پسین تو را. نخست از آمرزش سخن رانده و گناهش را بخشوده و بعد گناه را آورده است. همچنین برخی گفته اند که: همه آنها را که خداوند به تمامی پیامبران بخشیده مانند آنها را به تنهایی به پیامبر ما داده و برای او افزوده است شکافت ماه و جوشش آب از انگشتان و معراج و دیگر چیزها را. سوگند به جان محمدخداوند پس از آن پیامبران را یاد می کند و ویژگی های آنان را برمی شمارد برای ابراهیم، دوستی (خلّت) را و برای موسی، هم سخنی (کلام) را و برای سلیمان، قدرت (ملک) را و برای ایوب، بردباری (صبر) را یاد می کند اما برای پیامبر هیچ یک از کرامت های خود را اضافه نکرد و گفت: به جان تو سوگند ای محمد! که آنان ایمان نیاورده اند تا در اختلاف های خود تو را فرمانروا نسازند. و گفت: هر کدام با تو پیمان بندند با خدا پیمان بسته اند. گفت: تو آنان را نکشتی بلکه خداوند آنان را کشت و تو تیر نیفکندی آنگاه که تیر انداختی، خدا تیر افکند. جز این چیزی برای پیامبرش نگفت، چون او را این گونه فرزانه ساخت. پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: «خداوندا! با تو است که دلیرم، با تو است که می تازم، با تو است که می کشم، با تو است که دگرگون می گردم». معنای آیاتشبلی را از معنای این آیه پرسیدند: اگر بر آنها آگاه گردی از آنها می گریزی و پر از هراس آنها می شوی. گفت: یعنی اگر بر همه آنچه از ما جداست آگاه شوی، از آنها می گریزی و به سوی ما پناه می بری. درباره آیه: پاک است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجدالحرام به مسجد اقصی برد، مسجدی که پیرامونش را فرخنده ساختیم. برخی گفته اند: اگر معراج فقط روحی بود چنان که مخالفان گفته اند، نمی گفت: «بنده اش را» چون اسم بنده فقط بر جسم و پیکر راست می آید نه بر روح. در باب آیه: و بزرگواری خدا درباره تو بسیار است گفته اند: یعنی برگزیدن و برکشیدن تو کاری سترگ است چه پیامبری و رسالت را پاداشی نیست و صرف استحقاق است و اگر تنها برای پاداش و استحقاق بود او را بر دیگر پیامبران برتری نمی داد، چون آنها هم بیشتر از پیامبر عمر کرده اند و هم بیشتر او را پرستیده اند و نیز در باب آیه: برای حکم پروردگارت بردبار باش چون تو در چشم مایی. دیگران را می فرماید بردبار باشید تا پاداش گیرید اما پیامبر را می گوید در چشمان ما بردباری را پیشه کن، چه پیامبر را فراتر از آن می داند که در برابر کاری پاداش گیرد و آن برتری جایگاه ویژه او در پیشگاه خداست. افضلیت رسول بر دیگر پیامبران
فضائل رسول اللّه
فضائل امت رسول
سرور اولاد آدم
|
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در یکشنبه 89/10/12 ساعت 7:52 عصر موضوع اهل بیت علیه السلام، فضایل و مناقب پیامبر(ص) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت
*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***
نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/10/7 ساعت 1:38 عصر موضوع شهید عبدالرضا معصومی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت