سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مناظره ابن عباس با معاویه

فضایل امام علی ـ علیه السّلام ـ در قرآن و...


هنگامیکه معاویه به‌عنوان خلیفه مسلمین وارد مدینه طیّبه شد، دستور داد تا ابن عباس، عموزاده علی ـ علیه‎السّلام ـ راحاضر کنند، آنگاه با کمال ناراحتی و خشم به او گفت:
«شنیده‎ام هنوز دم از فضایل علی می‎زنی؟ مگر نمی‎دانی ذکر فضایل علی را ممنوع کرده‎ام؟ بترس از اینکه مبتلای به عقوبت سختی گردی به نحوی که هرگز از آن رهایی نداشته باشی.»
ابن عباس فرمود:«تمام اهل مدینه شاهدند که من به غیر از تفسیر قرآن سخن دیگری بر زبان جاری نمی‎کنم، لکن چون از پیغمبر خدا ـ صلی‎الله علیه و آله ـ شنیدم که فرمودند: «مَنْ فسَّرَ القرآنَ بِرَایهِ فَالیَتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ» کسی که قرآن را بر خلاف واقع تفسیر کند، نشیمن‎گاه او در آتش خواهد بود؛ لذا هرگز قرآن را بر خلاف واقع تفسیر نمی‎کنم.»
معاویه گفت: « تفسیر بگو و خلاف حقیقت و درو‎غ هم معنا مکن، لکن حق نداری دم از فضیلت علی بزنی.»
ابن عباس گفت: بسیار خوب، لکن گاهی من این آیه شریفه را می‎خوانم: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکیناً وَ یَتیماً و أسیراً»
[1] از من سؤال می‎کنند: خداوند در این آیه از چه کسانی ستایش می‎کند؟ اگر بگویم آنان علی و فاطمه و فضّه خادمه می‎باشند،آیه را به نحو حقیقت تفسیر نموده‎ام و إلاّ آیه رابه دروغ و خلاف واقع تفسیر کرده‎ام.»
معاویه گفت: «آیات دیگر را از برای مردم تفسیر کن. مگر قر‎‎آن آیه دیگری ندارد؟» ابن عباس گفت:«بسیار خوب، اینک آیه دیگری می‎خوانم و آنگاه این آیه را خواند: «یْا أیُّها الرَّسولُ بَلَّغْ ما اُنزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ اِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ الّناس»
[2] از من سؤال می‎کنند، پیامبر مأمور به ابلاغ چه موضوعی بوده که اگر آنرا ابلاغ نمی‎کرد گویا اصلاً رسالت خود را ابلاغ نکرده ؟ اگر بگویم پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در غدیر خم مأمور بود تا علی ـ علیه‎السّلام ـ را به عنوان خلیفه بلافصل خود معرفی نماید آیه را درست تفسیر کرده‎ام و الا بر خلاف واقع سخن گفته‎ام.»
معاویه گفت: «مگر حتماً باید این آیه را تفسیر کنی؟ آیه دیگری بخوان»
ابن عباس گفت: «این آیه شریفه را بشنو: «یاایُّهاالذین آمنوا اذا ناجَیْتُمُ الرَّسولَ فَقَدَّموا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَه»
[3] از من می‎پرسند: آیا کسی به این آیه شریف عمل نموده؟ اگر بگویم تنها کسی که به این آیه عمل نموده علی ـ علیه‎السّلام ـ است و او با اینکه یک دینار بیشتر نداشت، با این حال یک دینار را به ده درهم فروخت و هر گاه می‎خواست با پیامبر نجوا کند، یک درهم صدقه می‎داد، در این صورت آیه را صحیح تفسیر کرده‎‏ام و إلّا بر خداوند دروغ بسته‎ام و من هرگز جرأت آن را ندارم که بر خلاف واقع، قرآن را تفسیر کنم.» معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن بخوان.»
ابن عباس خواند:
«وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشری نَفْسَهُ اَبْتِغاءَ مَرْضات اللهِ، وَاللهُ رَئُوفٌ بالعِبادِ»
[4] ازمن می‎پرسند: «آن کسی که جان خود را در راه رضایت خدا بذل نمود که بوده؟ اگر بگویم آن شخص علی ـ علیه‎السّلام ـ بود که در «لیلهالمبیت» بجای پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در بستر خوابید تا اینکه آن حضرت بتواند به مدینه هجرت کند، آیه را به نحو حقیقت و واقع تفسیر نموده‎ام وإلا به خداوند اسناد دروغ داده‎‎ام.»
معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن بخوان.»
ابن مسعود گفت: این آیه شریفه را گوش کن: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ اَجْراً اِلاّ المَوَدَّهِ فی القُرْبی»
[5] از من سؤال می‎کنند: «ذی القربی» کیانند که محبت آنان در عوض مزد رسالت پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ می‎باشد؟ اگر بگویم مراد، علی و فاطمه و فرزندان آنهاست درست تفسیر کرده‎ام و گرنه بر خلاف واقع تفسیر کرده‎ام و من هرگز این کار را نخواهم کرد.
معاویه گفت: «قرآن هزاران آیه دارد،آیه دیگری بخوان.»
ابن عباس خواند: «انَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ اَلْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»
[6] از من می‎پرسند: آنانیکه خداوند هر رجس و پلیدی را از آنهازایل نموده چه کسانی هستند؟ اگر بگویم آنان اهلبیت پیغمبراکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ هستند براستی سخن گفته‎ام والّا آیه را به دروغ تفسیر کرده‎ام.
معاویه گفت: «مگر در قرآن آیه دیگری نیست؟»
ابن عباس این آیه شریفه را خواند: «فَمَنْ حاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جائَکَ مِنَ العِلْمِ فَقُل ْتَعالَوْ نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَکُمْ وَ نسائَنا و نسائَکُمْ وَ اَنفُسَنا اَنْفُسَکُمْ، ثٌمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلُ لَّعنَهَ اللهِ عَلَی الکاذِبینَ»
[7] و گفت: «از من سؤال می‎کنند: داستان مباهله پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ با نصارای نجران که بنا شد در حق هم نفرین کنند تا خداوند دروغگو را از بین ببرد چیست؟ اگر بخواهم طبق واقع تفسیر کنم باید بگویم: پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ در روز مباهله دو فرزند خود، امام حسن و امام حسین ـ علیهما‎السّلام ـ و زهرا ـ علیها‎السّلام ـ و علی ـ علیه‎السّلام ـ را با خود همراه کرد و از علی ـ علیه‎السّلام ـ تعبیر به «نفس» وجان خود کرد، اما اگر بگویم پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ مردی غیر از علی ـ علیه‎السّلام ـ را جهت مباهله با خود همراه کرد قطعاً دروغ گفته‎ام و من هرگز بر خلاف واقع آیه‎ای تفسیر نمی‎کنم.»
معاویه گفت: «آیه دیگری بخوان.»
ابن عباس خواند: «اِنَّما وَلیُّکُمُ اللهُ وَ رسوُلُهُ و الَّذینَ آمنوا الذینَ یُقیمون الصَّلوهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَهُمْ راکِعُونَ»
[8]
پس گفت: « اگر از من بپرسند: آن کسی که بعد از خدا و رسول بر مردم ولایت دارد و دارای این صفت بوده که در حال رکوع نماز زکات داده کیست؟ اگر بگویم او علی ـ علیه‎السّلام ـ است به نحو حقیقت سخن رانده‎ام والا آیه را بر خلاف حقیقت تفسیر کرده‎ام و از من چنین انتظاری نداشته باش» معاویه گفت: «آیه دیگری را برای مردم تفسیر کن، مگر قر‎آن فقط شامل همین آیاتی بود که در شأن علی تفسیر کردی؟»
ابن عباس گفت: پس این آیه را بشنو «اِنَّمااَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد
[9]» از من سؤالی می‎شود که تفسیر این آیه چیست؟ ما«منذر» را که پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ باشد شناخته‎ایم، امّا، هادی امّت را نمی‎شناسیم. اگر بگویم مقصود از «هادی امّت» علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا تمام علماء خاصّه و عامّه این حدیث شریف را از پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل نموده‎اند که فرمود: «أنا المُنْذِرُ و علیٌّ الهادی و بِکَ یا علیُّ یُهْتَدی المُهْتَدوُنَ» من ترساننده امّت و علی رهنمای آنان می‎باشد و سپس فرمودند: یا علی توسط تو مردم به راه راست هدایت خواهند شد. و هر گاه آیه شریفه را خلاف واقع تفسیر کنم گنهکار خواهم بود و من طاقت عقوبت خداوند را ندارم.»
معاویه گفت: «مگر قرآن آیات دیگری ندارد که تفسیر کنی؟»
ابن عباس گفت: بسیار خوب آیه دیگری را گوش کن: «قُلْ کَفی بِاللهِ شهیداً بَیْنی وَ بَیْنَکُم وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الکِتابِ»
[10] مردم از من سؤال می‎کنند: آن کسی که در نزد او علم قرآن بوده چه کسی است؟ اگر بگویم علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا تمام مفسرین از اهل تسنّن و تشییع نقل کرده‎اند که چون از پیغمبر اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ سؤال شد: آن کسی که علم قرآن در نزد اوست کیست؟ فرمود: علی ـ علیه‎السّلام ـ است بعلاوه رسول گرامی اسلام بارها فرمودند:
«أنا مدینهُ العِلْمِ وَ عَلیٌّ بابُها، فَمَنْ أرادَ الحِکْمَهَفَالْیَئْتِها مِنْ بابِها»
«من شهر علم و علی بمنزله باب علم و حکمت است، پس هر کس دانش می‎خواهد باید ابتدا دست به دامن علی ـ علیه‎السّلام ـ شود.»
معاویه گفت: «از آیات دیگر قرآن قرائت کن.»
ابن عباس گفت «این آیه شریفه را می‎خوانم: «وَاَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً و لا تَفَرَّقوُا»
[11] از من از تفسیر این آیه سؤال می‎کنند؛ اگر بگویم مقصود از ریسمانی که مردم باید به آن چنگ بزنند تا دچار اختلاف نشوند، اهلبیت پیغمبر ـ صلی‎الله علیه و آله ـ و در رأس آنان علی ـ علیه‎السّلام ـ است براستی سخن گفته‎ام زیرا خاصّه و عامّه بنحو تواتر این حدیث را از وجود مبارک نبی اکرم ـ صلی‎الله علیه و آله ـ نقل کرده‎اند که فرمود:
«اِنی تَرَکْتُ فیکُمْ حَبْلَیْنی، إنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ‌ تَضِلّوا اَبَداً، اَحَدُهُما اَکْبَرٌ مِنَ اَلاَخَرِ، کِتابُ الله حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ اِلَی اَلأرضِ وَ عِتْرَتی أهلَ بیتی. فَانَّهُما لَنْ یفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوْض» «به درستی که من دو ریسمان محکم را در بین امّت خود به یادگار می‎گذارم، و هر کس به این دو ریسمان محکم چنگ بزند هر‎گز گمراه نمی‎شود، یکی از آنها بزرگ‌تر از دیگری است و آن قرآن است که چون ریسمان از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری عترت من است و این دو از هم جدا نمی‎شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد گردند.»
ای معاویه! اگر من آیه را به غیر از این تفسیر کنم بر خلاف حقیقت معنی نموده‎ام و من هرگز چنین نخواهم کرد.
[1] .سوره انسان، آیه 8.
[2] .سوره مائده، آیه67.
[3] سوره مجادله،آیه12.
[4] . سوره شور‎ی،آیه23.
[5] .سوره بقره آیه207.
[6] . سوره احزاب ، آیه33.
[7] . سوره مائده آیه55.
[8] . سوره آل عمران، آیه 61.
[9] . سوره رعد آیه 7.
[10] . سوره رعد آیه 43.
[11] . سوره آل عمران، آیه 103.


*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در پنج شنبه 89/12/26 ساعت 8:32 عصر موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


دلایل علاقمندى و شیفتگى مردم به على(ع)

پرسش: چرا مردم شیفته و دلباخته على ابن ابى طالب(علیه السلام)هستند؟
پاسخ: ابن هجر از علماى اهل سنت چهل حدیث در فضائل امیرالمؤمنین انتخاب کرده و در کتاب «صواعق محرقه» نقل کرده.
در حدیث 17 به نقل از پیامبر روایت شده: هر که على را دوست دارد مرا دوست داشته، هر که مرا دوست دارد خدا را دوست دارد، کسى که على را دشمن بدارد با من دشمنى کرده و هر که با من دشمنى کند با خدا دشمنى کرده است.
او در حدیث 8 مى گوید: مرا به جز مؤمنین دوست ندارند و به جز منافقین با من دشمن نیستند.
در حدیث نهم که حدیث مدینه است، پیامبر فرمود: من شهر علمم و على درب آن شهر، هر کس بخواهد به آن وارد شود باید به جانب در رود.
این احادیث به خاطر فضایلى است که خداوند به امیرالمؤمنین عطا فرموده است.
فضایل و کمالات امیرالمؤمنین نه تنها به شهادت پیامبر در هیچ یک از صحابه وجود نداشته، بلکه به شهادت دوست و دشمن در بزرگان عالم بى نظیر بوده است و البته انسان ها فطرتاً شیفته کمالات هستند.
انسان ها فطرتاً عدالت را دوست دارند هر چند در عمل تحمل آن را کمتر دارند، ولى به عدالت گستران عشق مىورزند.
امیرالمؤمنین شخصیتى است که دشمن بزرگ آن حضرت یعنى معاویه در مقابل کمالات آن حضرت سر خضوع فرود آورده و بعد از شهادت ایشان گفته است: «مادر دهر عقیم است که فرزندى چون فرزند ابوطالب بزاید.
»
ـ از نظر علم: امیرالمؤمنین باب علم پیامبر است و عالم به ظاهر و باطن اولین و آخرین است و دشمنان همه اقرار کرده اند.
ـ از نظر شجاعت: حرف اول در جبهه هاى جهاد مى زده و پیامبر به فرمان الهى فرماندهى را به امیرالمؤمنین مى سپرده است.
ـ از نظر ایثار: در لیلة المبیت در شب هجرت به جاى پیامبر خوابید و جان خود را سپر بلاى جان پیامبر قرار داد.
ـ از نظر صبر: هنگامى که به خانه اش حمله شد، به خاطر حفظ اسلام در عین قدرت صبر پیشه کرد و شمشیر نکشید.
ـ از نظر کمک به فقرا: آیات زیادى چون آیه اطعام و ولایت و... در شأن ایشان نازل شد.
ـ از نظر تقوى: هرگز سیاست بازى را بر اصول ترجیح نداد و هرگز از اصول عدول نکرد.
ـ از نظر خلوص: خالصاً لوجه الله... اطعام مى کرد } إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ {آیه 9 دهر).
جهاد مى کرد، از حق خود مى گذشت، خلافت مى کرد، هدفش فقط جلب رضایت خدا بود (بقره 207 و 265).
ـ از نظر زهد: هرگز یک وعده غذاى کامل با یک خورشت آن هم نمک نخورد! و دنیا را سه طلاقه کرد.
ـ ... و در هر کمالى هیچ مانندى نداشت که با او مقایسه شود.
بنابراین چنانچه فضایل امیرالمؤمنین حتى بدون ذکر نام براى هر انسانى گفته شود، شیفته آن حضرت مى شود.
علاوه بر کمالاتى نظیر شجاعت، علم، فصاحت و سایر خصلت هاى حمیده اى که پروردگار عالم به امام(علیه السلام) عنایت فرموده است، و هر کدام به تنهایى مى تواند دلیلى بر محبوبیت آن بزرگوار باشد; پاسخ این سؤال نیازمند مقدمه مختصرى است که در زیر بدان اشاره مى شود:
اکثر مردم در این دنیا چنین مى پندارند که: حق آن ها ضایع گشته و آنچه بهره آن ها بوده است، دیگران غصب نموده اند.
اکثر کسانى که استحقاق مقام و منصبى را دارند، از آنچه که شایسته آن ها است محرومند.
چه بسا عالمانى که از متاع دنیا بهره اى نبرده، و در کنار خود جاهلى را مى بینند که از تمام امکانات زندگى بهره مند است.
چه بسیارند شجاعانى که در میدان هاى نبرد، دلاورى هایى از خود نشان داده و جان فشانى ها نموده اند; ولى در میدان زندگى از امکانات اولیه زندگى بى بهره و محرومند.
در حالى که افراد بزدل و ترسو را که از سایه آن شجاعان، در هراسند، مى بیند که مالک بخش عظیمى از دنیا گشته و مال و منال بسیار فراهم آورده اند.
چه بسا افراد عاقل و با کیاست و مدبر که روزگار را به سختى مى گذرانند، در حالى که ابلهانى را مى توان دید که گویى زر و سیم از آسمان و زمین بر ایشان مى بارد.
چه بسیار افراد مؤمنى که از روى اخلاص، در راه بندگى حق گام نهاده و عمر خویش را صرف طاعت و عبادت حق تعالى نموده اند; ولى محرومیت ها و تنگناهاى زندگى از هر سو آن ها را احاطه نموده است.
حال آن که افراد لا ابالى را مى بینند که از زندگى مرفهى برخوردارند.
چه بسیارند افرادى که به خاطر نبوغ، کیاست و تدبیر خویش استحقاق نعمت ها و مزایاى زندگى را دارند، ولى به دیگران، یعنى: کسانى که از خصایل ذاتى محرومند، محتاج گشته و مجبور به خضوع و خشوع در برابر آن ها مى گردند.
از این افراد که بگذریم در میان صاحبان حرفه و فن به همین منوال است.
آنان که از همه ماهرتر و کارآیى بیشترى دارند، نوعاً با مشقت و سختى هاى بسیار روبرو بوده و زندگى را به سختى مى گذرانند، در حالى که افرادى که شاگرد آن ها نیز نمى توانند باشند، بازارشان گرم و روزگارشان به سامان است.
علاوه بر این ها چون توده مردم، ناز و نعمت اهل دنیا و زرق و برق زندگى آن ها را از یک طرف، و محرومیت و بیچارگى خویش را از طرف دیگر مشاهده مى کنند، عموماً نسبت به دنیا دچار کینه و بغضند، و چنین احساس مى کنند که حق آن ها ضایع گشته و ثمره کار و کوشش آن ها در سفره اغنیا و ثروتمندان گرد آمده است.
پس از بیان این مقدمه باید دانست که على(علیه السلام)، نه فقط ذى حقى بود که از حقش محروم گشت، بلکه پیشواى محرومین و سید و بزرگ کسانى است که حقشان ضایع گشته
است.
بدیهى است افرادى که احساس مى کنند حق شان پایمال گشته و متحمل ذلت و خوارى شده اند، هوادار یکدیگر بوده و به دلیل مصیبتى که به آن ها رسیده و ظلمى که بر آن ها رفته است، درد مشترکى را احساس مى کنند و بر علیه کسانى که حقوق آن ها را پایمال کرده اند، یک دست و یک صدا شوند.
حال باید گفت: وقتى این محرومین که جملگى در یک سطح قرار دارند، نسبت به هم این چنین همدلى داشته و هر کدام غم دیگرى را غم خود مى دانند، نسبت به بزرگ مردى والا مقام که تمام فضایل عالى انسانى را دارا بوده، و مراتب والاى شرافت و کرامت را از آن خود ساخته است، و با وجود همه این خصوصیات، آن چنان مظلوم واقع گشته که او را مظلوم عالم مى دانند، چه احساس و قضاوتى باید داشته باشند؟!
على(علیه السلام) مردى بود که دنیا تلخى هاى بسیارى به او چشانید.
مصیبت از پى مصیبت و اندوه پس از اندوه به ایشان روى آورد و در طول زندگى خویش، هم از بیگانه و هم از آشنا، نامردمى ها دیده است.
کسانى که اصلاً قابل قیاس با وى نبوده اند را بر خود مسلط دیده و بر على(علیه السلام)، فرزندان و عشیره اش حکومت نموده و مسلط شدند.
حتى کسانى که خود، پاى بند دین و مذهب نبوده اند او را سب نموده و کافر و بى نماز مى خواندند.
سرانجام نیز این انسان بزرگوار و شریف را در محراب عبادت به شهادت رساندند.
پس از او فرزندانش یکى یکى به تیغ ستم کشته شده و حریم او به اسارت رفته، نوادگان و عموزادگانش از هر سوى تحت تعقیب قرار گرفتند و در هر کجا که به چنگ افتادند: قتل، حبس، شکنجه و آزار در انتظارشان بود.
با این که فضل و زهد، عبادت وجود، شهامت و بزرگوارى و انتفاع خلق از او و فرزندانش بر احدى ـ حتى دشمنانش ـ پوشیده نیست.
آیا مى شود بشریت خود را به چنین شخصى وابسته نداند؟ آیا مى شود دلها واله و شیداى او نبوده و در راه عشق و محبت او، از همه چیز خویش نگذرد؟ آیا انسان ها مى توانند خود را یار و یاور این مظلوم ندانسته و به خاطر ظلم و ستمى که بر او رفته است، خشمگین نباشند؟ این معنا ریشه در جان انسان ها دارد و یک امر کاملاً فطرى و طبیعى است.
حال فرض کنید: اگر جمعى کنار دریا ایستاده باشند و فردى که به شنا وارد نیست، در آب افتد و طعمه امواج دریا شود، تمام کسانى که ناظر این صحنه هستند، حد اقل بر او دل مى سوزانند و بعضى هم براى نجات آن غریق، خود را به آب مى افکنند و خود را با خطر هم آغوش مى سازند.
حال آن که در آن لحظه چشم داشت و توقع مزد و پاداش دنیوى و یا حتى اجر و ثواب اخروى را هم ندارند.
چه بسا که برخى از آن ها در اعتقاد به خدا و قیامت سست باشند و یا حتى اعتقاد نداشته باشند; ولى همان رحم و عطوفت ذاتى که انسان ها نسبت به هم دارند، آن ها را به این کار وا مى دارد.
همین طور است اگر حاکمى ستمگر بر مردم شهرى مسلط شود و آن ها را به انواع عقوبت ها معذب سازد، نوعى همدلى و همبستگى بین آن مردم پیدا مى شود و همگى براى رفع ظلم و ستم متحد مى شوند، و غم دیگران را غم خود مى پندارند.

حال اگر فردى شریف و جلیل القدر، که نزد همه آن ها محترم است بیش از دیگران مورد ظلم و آزار حاکم قرار گیرد، اموال و دارایى اش به یغما رود، همسر عفیفه اش مورد ضرب و شتم قرار گیرد، فرزندان و بستگانش به قتل رسیده و تحت تعقیب باشند، اینان بیشتر دور او را گرفته و هر چه ظلم و ستم بر او بیشتر شود گرایش مردم نسبت به او بیشتر خواهد شد; زیرا فطرت انسان ها این امر را ایجاب مى کند و على(علیه السلام) مصداق چنین فرد محبوبى است.
(1)
دوستى على، ملاک پاکى نطفه
ابوبکر مى گوید: پیامبر را در خیمه با على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) دیدم، فرمود: اى جماعت مسلمانان، من در صلح و مسالمت با کسى هستم که با اهل خیمه در صلح باشد و با کسى که با آن ها در جنگ باشد در جنگم.
دوست دارم کسى را که آن ها را دوست داشته باشد.
دوست نمى دارد آن ها را مگر حلال زاده و دشمنى نمى کند با آنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
این مطالب از شرح خطبه 193 نهج البلاغه ابن ابى الحدید گرفته شده است.
---
صفحه 236
---
مگر حرامزاده.
(1)
احمد بن حنبل و شافعى از مالک بن انس نقل مى کنند: ما اولاد حرامزاده را از راه بغض على مى شناسیم.
(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
الریاض النضر، حافظ محب الدین طبرى، ج2 ص189 ; الغدیر 4 ص323
2 .
اسنى المطالب ص8 ; نهایة ابن الاثیر، ج1 ص118 ; الغدیر 4 ص322




*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/12/10 ساعت 11:0 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع)، دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


سکوت على(ع) و بیعت با ابوبکر؟!

پرسش: اگر على(علیه السلام) خلیفه بر حق و بلافصل رسول الله(صلى الله علیه وآله) بود پس چرا با آن همه شجاعت و شهامتى که خاص خود او بود، قیام به حق ننموده و سکوت اختیار کرد و بعد از مدتى نیز بیعت نمود؟
پاسخ: این یک اصل و قاعده کلى است که آنچه را انبیا و اوصیاى الهى، مطابق دستورات پروردگار، وظیفه خود تشخیص دهند، عمل مى نمایند.
على(علیه السلام) نیز که خاتم الاوصیا و خیرالوصیین است از این قاعده مستثنى نیست.
بنابراین نمى توان به ایشان ایراد گرفت که چرا قیام به شمشیر ننموده است، بلکه باید علت این سکوت را جویا شد.
با مراجعه به تاریخ انبیا، مى توان موارد مشابهى را یافت که همانند على(علیه السلام)چاره اى جز سکوت نداشته اند.
قرآن مجید، شرح حال نوح پیامبر را چنین مى گوید: } فَدَعا رَبَّهُ أَنِّی مَغْلُوبٌ فَانْتَصِر{; «به درگاه حق تعالى دعا کرد که بارالها! من مغلوب شدم، پس تو به لطف خود مرا یارى نما».
(1) در سوره مریم نیز خداوند از زبان ابراهیم مى گوید: وقتى از عمویش «آزر» استمداد طلبید و از او پاسخ منفى شنید، گفت: } وَأَعْتَزِلُکُمْ وَما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ وَأَدْعُوا رَبِّی{; «از شما و بت هایتان دورى نموده، کنج عزلت اختیار کرده و پروردگارم را مى خوانم.
»(2) امام فخر رازى در جلد پنجم تفسیر خود مى گوید: «منظور ابراهیم از کلمه اعتزلکم، جدا شدن و دورى جستن از مکان و روش آن ها است.
»
در تاریخ آمده است که بعد از آن، حضرت ابراهیم از بابل به سوى کوه هاى فارس مهاجرت کرد و هفت سال در اطراف آن کوه ها زندگى کرد و کنج عزلت برگزید.
سپس دوباره به بابل برگشت و با شکستن بت ها دعوت خویش را آشکار نمود.
در سوره
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ-----------------------ـ
1 .
قمر (54): 10
2 .
مریم (19): 49
-----------------------------------------------------------------

 

قصص نیز داستان فرار همراه با ترس و خوف حضرت موسى را چنین بیان مى کند: } فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظّالِمِینَ{از شهر و دیار خود با ترس و خوف خارج شد و گفت پروردگارا! از این قوم ستمکار نجاتم ده.
»(1) همچنین در سوره اعراف، جریان قوم بنى اسرائیل را که در غیاب حضرت موسى ـ با فریب سامرى ـ گوساله پرست شدند و سکوت حضرت هارون را بیان مى کند.
بالاخره خداوند در جاى دیگرى از قرآن مجید مى فرماید: ; } وأخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی{ از شدت خشم، سر برادرش هارون را گرفت و گفت: اى جان برادر و اى فرزند مادرم! آن ها مرا خوار و زبون داشتند و نزدیک بود مرا به قتل برسانند.
»(2) هارون که خلیفه حضرت موسى بود در مقابل فریبکارى سامرى ـ که مردم را منحرف و گوساله پرست کرده بود ـ قیام نکرد و دست به شمشیر نبرد.
قبلاً گفتیم که رسول الله(صلى الله علیه وآله)، على(علیه السلام) را نیز به منزله هارون براى خود مى دانست.
بنابراین وقتى در مقابل کار انجام شده اى قرار گرفت، همانند هارون صبر و تحمل پیشه کرد.
زمانى که به زور، او را به مسجد آوردند تا از او بیعت گیرند، خود را به قبر پیامبر رساند و همان کلمات هارون را به پیامبر فرمود: } إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی وَکادُوا یَقْتُلُونَنِی{; این امت مرا تنها گذارد و ضعیف نمود و نزدیک بود مرا بکشند.
»(3)
به طورى که ابن مغازلى ـ فقیه شافعى ـ و خطیب خوارزمى در مناقب نقل کرده اند، این واقعه هم براى پیامبر و هم براى على(علیه السلام)، قابل پیش بینى بود و حضرت رسول(صلى الله علیه وآله)آن را این چنین به امام على(علیه السلام) تذکر داده بود:
«این امت از تو کینه ها در دل دارد و به زودى بعد از من آنچه را که در دل دارند ظاهر مى سازند.
من تو را به صبر و بردبارى سفارش مى کنم تا خداوند تو را جزا و عوض خیر عنایت کند.
» امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز الزام خود به سکوت را، در پاسخ به حضرت فاطمه(علیها السلام) در قضیه غصب فدک یادآورى مى کند.
در آن زمان حضرت فاطمه(علیها السلام) پس از


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
قصص(28): 21
2 .
اعراف (7): 150
3 .
اعراف (7): 149
----------------------------------------------------------

آن که حقش را غصب کردند و نومیدانه به خانه برگشت، به امام على(علیه السلام) گفت: «چون جنین در شکم مادر، پرده نشین و چون متهم و مظنون، در کنج خانه پنهان گشته اى! پس از آن که شاه پرهاى بازها و عقاب ها را در هم شکستى، اینک از پرهاى مرغان ضعیف، عاجز شده اى و قدرت توانایى بر آن ها را ندارى!! اینک پسر ابى قحافه ـ ابوبکر ـ عطاى بخشیده پدرم و قوت و معیشت فرزندانم را به زور مى ستاند.
با من دشمنى و در سخن گفتن مجادله مى کند و... .
»
پس از پایان خطابه حضرت فاطمه(علیها السلام)، امام با صبر و حوصله با پاسخ کوتاهى، دلیل سکوت خو را چنین بیان مى کند: «من در امر دین و احقاق حق تا جایى که ممکن بود، کوتاهى نکرده ام.
آیا مایلى که این دین، باقى و پایدار بماند و نام پدرت دائم در مناره مساجد برده شود؟» فاطمه پاسخ داد: به راستى این منتهاى آمال و آرزوى من است.
سپس على(علیه السلام) گفت: «بنابراین باید صبر و تحمل کنى که پدرت خاتم الانبیا(صلى الله علیه وآله) چنین سفارش نموده و گرنه من، قدرت آن را دارم که حقت را بگیرم.
ولى بدان! که آن وقت دیگر دین محمد(صلى الله علیه وآله) از میان ما رخت بر مى بندد.
پس براى خدا و حفظ دینش صبر کن که ثواب آخرت براى تو، از برگرداندن حق غصب شده ات بهتر مى باشد.
»
همین مطلب را امام با بیانى دیگر به ابوسفیان فرمود: پیامبر ابوسفیان را براى جمع آورى صدقات به بیرون از مدینه فرستاده بود و او پس از رحلت پیامبر به مدینه بازگشت.
زمانى که مطلع شد ابوبکر زمام امور خلافت را به دست گرفته است، نزد على(علیه السلام) رفت و گفت: «چنانچه بخواهى مدینه را از سواره و پیاده بر علیه ابوبکر پر مى کنم.
» امام على(علیه السلام)در پاسخ وى گفت: «دیر زمانى است که تو در صدد ضربه زدن به اسلام و مسلمین هستى، ولى کارى از پیش نبرده اى.
ما را به سواره و پیاده تو نیازى نیست.
» امام سپس ادامه داد: «تو در پى انجام کارى هستى که ما اهل آن نیستیم.
پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)با من عهدى نموده است که من بدان پاى بندم.
»(1) ملاحظه مى شود که امام در اینجا نیز دلایل سکوت خود را به روشنى بیان مى دارد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 2، ص44
------------------------------------------------------------


ابراهیم ابن محمد ثقفى، ابن ابى الحدید و على بن محمد همدانى آورده اند: وقتى که طلحه و زبیر بیعت خویش با امام را شکستند و به سوى بصره حرکت کردند امیرالمؤمنین(علیه السلام) از مردم خواست در مسجد جمع شوند و در اجتماع آنان خطبه اى خواند.
پس از حمد و ثناى پروردگار، دلایل سکوت بیست و چند ساله خود را چنین اظهار نمود: «پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله)، ما اهل بیت عترت، خویشان و اولیاى حضرت مى دانستیم که سزاوارترین و محق ترین افراد به رتبه و مقام ایشان هستیم.
مشکلى هم براى رسیدن به حق و خلافت نداشتیم.
گروهى، دست به دست یکدیگر داده و خلافت را از ما گرفته و به دیگرى دادند.
به خدا سوگند که چشم ها گریان، دل ها آزرده و سینه هایمان از خشم و کینه و نفرت این کار پر بود.
اگر خوف تفرقه مسلمانان نبود ـ که به کفر و قهقرا بر گردند ـ به خدا قسم که هر لحظه خلافت را تغییر مى دادم.
لکن سکوت اختیار نمودم و آنان مشغول خلافت شدند، تا این که مسلمانان خود با من بیعت نمودند و... .
»(1)
بنابراین، سکوت و تسلیم اجبارى آن حضرت به خلافت ابوبکر و عمر، دلیل بر رضایت ایشان نبوده و صرفاً به جهت حمایت از دین اسلام بوده است.
مساعدت ایشان به خلیفه اول و دوم نیز، هرگز به معناى تأیید آن ها نبوده است، بلکه در حقیقت، مساعدت به دین مقدس اسلام و حفظ آن بوده است امام على(علیه السلام) این مطلب را در نامه خود به اهالى مصر که توسط مالک اشتر، ارسال شد یادآورى نموده است.
ترجمه قسمتى از آن نامه مطابق جلد چهارم شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید چنین است «.. چون رسول الله(صلى الله علیه وآله)درگذشت، مسلمانان براى خلافت نزاع کردند.
به خدا سوگند اصلاً به ذهنم خطور نمى کرد و باور نمى کردم که عرب، پس از ایشان و با وجود آن همه سفارشات پیغمبر و نصوص آشکار، خلافت را از اهل بیت و خاندانش گرفته و به دیگرى واگذارد، و آن را از من دریغ ورزد.
آنچه مرا آزرده ساخت، عجله مردم براى بیعت با ابوبکر بود.
ابتدا دست


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
بحار الانوار، ج 32، ص111 ; الکافئه، ص19 ; شبهاى پیشاور، ص840 «و خشنت و اللّه الصدور، و ایم اللّه لو لا مخافة الفرقة من المسلمین أن یعودوا إلى الکفر، و یعود الدین، لکنّا قد غیّرنا ذلک ما استطعنا، و قد ولی ذلک ولاة و مضوا لسبیلهم و ردّ اللّه الأمر إلیّ، و قد بایعانی و قد نهضا إلى البصرة لیفرّقا جماعتکم، و یلقیا بأسکم بینکم».
-------------------------------------------------------------


خود را از بیعت نگه داشتم تا آن که دیدم گروهى از مردم مرتد شده و از اسلام برگشتند و مى خواستند دین محمد(صلى الله علیه وآله) را از بین ببرند.
پس نگران شدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان نپردازم، رخنه و شکافى در دین افتد که مصیبت و اندوه آن در مقایسه با از دست دادن حکومت و ولایت بر شما بیشتر است (که کالاى چند روزه اى است و آنچه به دست آید مانند سراب از دست رفتنى است).
لذا در میان آن همه پیشامدها و تبهکارى ها برخاستم، تا جلو آن تبهکارى ها و نادرستى ها گرفته شد و از میان رفت و دین آرام گرفت.
»(1)
ابن ابى الحدید، شیخ محمد عبده و شیخ محمد خضرى نقل مى کنند که ایشان در قسمتى از خطبه شقشقیه مى فرماید: «پسر ابى قحافه در حالى که مى دانست موقعیت من براى خلافت به سان محور وسط آسیا مى باشد، خلافت را چون پیراهن به تن کرد... پس من جامه خلافت را رها کرده و در کار خود اندیشیدم که آیا بدون دست (یار ویاور) حمله برده و حق خود را بستانم یا آن که بر ظلمت (کورى و گمراهى خلق) صبر کنم تا پیران فرتوت; جوانان پژمرده و پیر و مؤمن رنج کشند تا خدا را ملاقات کنند.
هنگامى که تشخیص دادم خردمندى در صبر کردن است، در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و میراث خود را به غارت و تاراج رفته مى دیدم، صبر نمودم... .
»
ایشان در خطبه دیگرى که براى اصحاب خویش پس از سقوط مصر و شهادت محمد بن ابى بکر ایراد نمود، در قسمتى از آن دلایل امتناع از بیعت ابوبکر را چنین بیان نمود «.. من دست نگه داشتم، چون خود را براى تصدى این منصب از ابوبکر شایسته تر


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
شرح نهج البلاغه صبحى صالح، نامه 62 ; شبهاى پیشاور، ص841 «قسمتى از نامه امیرالمؤمنین به اهالى مصر ـ «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله) نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ مُهَیْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِینَ فَلَمَّا مَضَى ع تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی وَ لَا یَخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الاَْمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص عَنْ أَهْلِ بَیْتِهِ وَ لاَ أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلَّا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَان یُبَایِعُونَهُ فَأَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَأَیْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الإِْسْلاَمِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّد ص فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الاِْسْلاَمَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَکُونُ الْمُصِیبَةُ بِهِ عَلَیَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَیَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ أَیَّام قَلَائِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ أَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الاَْحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ اطْمَأَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ».
-------------------------------------------------------------

مى دیدم.
مدتى این چنین گذشت و دیدم که گروه هایى از اسلام برگشته و به آیین محمد(صلى الله علیه وآله) پشت نهادند.
آنان در پى نابودى دین خدا و امت محمد(صلى الله علیه وآله) بودند.
پس نگران شدم که اگر به یارى اسلام و مسلمین برنخیزم، شکافى در آن پدید آید که مصیبت آن برایم از مصیبت از دست رفتن ولایت بر شما ـ که متاع چند روزه دنیا بود و چون سراب از بین رفتنى و چون ابر ناپایدار است ـ بزرگتر بود.
لذا نزد ابوبکر رفته و با او بیعت نمودم، و بر رفع آن فتنه ها و تنگناها همت گماردم تا این که باطل از بین رفت و کلمه الله برترى یافت; گرچه کافران را خوش نیامد.
»(1) ایشان درباره بیعت با عثمان چنین مى فرماید: «از روى اکراه با او بیعت نمودم و این مصیبت را در راه خدا به حساب آوردم.
به اطراف خویش نگریستم، یار و یاورى و مدافعى جز اهل بیت خویش براى خود نیافتم.
از این که آن ها را در کام مرگ افکنم دریغ نمودم و خار در چشم، دیده بر هم نهاده و استخوان در گلو آب دهان را فرو بردم و خشم خود را که تلخ تر از زهر بود، فرو خوردم.
مصیبتى که در دل، دردناک تر از ضربه کارى بود تحمل نمودم.
»(2) بنابراین قیام نکردن و دست به شمشیر نبردن، و بیعت با خلفاى اول و دوم، وظیفه اى بود که على(علیه السلام) تشخیص داد.
نگرانى از زوال دین، تفرقه مسلمانان، شروع جنگ داخلى و در نتیجه غلبه یهود و نصارى و مشرکین بر جامعه نو ظهور مسلمین، دلیل اصلى سکوت آن حضرت بود.
از آنجایى که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله)ایشان را از این جریان با خبر کرده بود، که اصل دین از بین نمى رود و مثل آفتابى است که ممکن است مدتى در پس ابرها پنهان بماند، دین محمد(صلى الله علیه وآله) نیز ممکن است مدتى در پس پرده جهل و عناد باقى بماند ولى، عاقبت آشکار و هویدا مى گردد.
لذا به اقتضاى مصلحت دین، صبر و تحمل نمود تا باعث تفرقه مسلمانان نگردد.
از طرفى نهال نو پاى اسلام را با مساعدت هاى خویش آبیارى نمود و فرصت را از دشمن گرفت.
در پاسخ به عده اى که مى گویند «اگر این شیوه، مصلحت اسلام و مسلمین بود و
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
الغارات ; شبهاى پیشاور، ص842 ; شرح ابن ابى الحدید، ج6 ، ص95
2 .
الغارات ; شبهاى پیشاور، ص843

 

--------------------------------------------

پیغمبر نیز ایشان را مطلع ساخته بود، چرا از همان ابتدا این تشخیص را نداد و یا در همان ابتدا بیعت نکرد؟» باید گفت: بدان جهت مدتى را صبر کرد و در عین حالى که دست به شمشیر نبرد، از بیعت اجتناب نمود تا در مناظرات و مجالس، به اثبات حق و حقوق اهل بیت و خاندان پیامبر بپردازد; تا حق و حقیقت بر همگان معلوم گردد، و دیگران نیز دریابند که بر حسب اجبار، به بیعت تن داده و رضایت قلبى ندارد.
روشن است اگر از ابتدا ایشان از روى اجبار و بدون روشنگرى با خلیفه اول بیعت مى کرد، الان دیگر راه دفاع از اهل بیت بسته بود و چه بسا شیعه اى وجود نداشت تا بدین شبهات پاسخ دهد.
امام على(علیه السلام) در جاى دیگرى در پاسخ به خوارج که مى گفتند: «على وصى پیامبر بود اما نتوانست و وصایت را ضایع نمود!» فرمود: «این شما بودید که توصیه پیامبر را نادیده گرفتید و دیگران را بر وصى او، مقدم دانستید و زعامت و رهبرى را از من دریغ داشتید.
آیا نمى دانید که اوصیا وظیفه ندارند مردم را به خود دعوت کنند، اما انبیا که خداوند آن ها را به رسالت بر مى گزیند باید مردم را به سوى خود دعوت نمایند.
لیکن چون «وصى» معرفى شده است نیازى به دعوت مردم به سوى خود ندارد و هر کس به خدا و رسولش ایمان آورده است، باید توصیه پیامبر را با جان و دل اطاعت کند.
» ایشان ادامه دادند: «پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) درباره من فرموده است «یا علی أنت بمنزلة الکعبة تُؤتى ولا تأتی»;(1) یا على! تو نسبت به من همچون کعبه هستى که مردم باید نزد آن روند ،نه این که کعبه نزد آن ها رود.
» حال اگر مردم حج را ترک کنند، این کار خدشه اى به جایگاه بیت الله الحرام نمى رساند، بلکه مردم به خاطر ترک زیارت خانه خدا، معصیت مى کنند زیرا خداى تبارک و تعالى، خانه خود را به مردم معرفى نموده و تردیدى در آن نیست; لذا زیارتش بر کسانى که استطاعت دارند واجب شده است.
»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 .
اسد الغابه، ج4، ص36 ; تاریخ دمشق، ج2، ص407 ; مناقب ابن مغازلى، ص106، حح149 ; المسترشد محمّد بن جریر طبرى، مناقب ابن شهر آشوب، ج3، ص38 ; ینابیع المودّة، ج2، ص85 ، کنوز الحقایق.



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/12/10 ساعت 10:28 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع)، دانستنی های مذهبی | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


مقایسه زهد و تقواى على(ع) با دیگر صحابه

پرسش: چرا زهد و تقواى على(علیه السلام) را با سایر صحابه قابل مقایسه نمى دانید؟
پاسخ: در مورد ویژگى هاى امیرالمؤمنین(علیه السلام) فقط کافى است به بیان آنچه دیگران درباره ایشان گفته اند، پرداخت.
به عنوان نمونه به موارد ذیل توجه شود:
1 .
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول از عمر بن عبد العزیز اموى که در زهد و تقوى زبان زد و سرآمد اهل زمان خود بود نقل مى کنند: «بعد از پیامبر، در این امت احدى را نمى شناسم که از على ابن ابى طالب پارساتر باشد.
»
2 .
ملا على قوشچى در کتابش مى گوید: «عقول عقلا درباره على(علیه السلام) مات و مبهوت است زیرا او بر گذشتگان و آیندگان قلم کشید.
» وى اضافه مى کند که «شنیدن حالات على(علیه السلام) و وضع زندگانى او هر آدمى را متحیر مى کند.
»
3 .
عبدالله رافع مى گوید: روزى به هنگام افطار به خانه امیرالمؤمنین(علیه السلام) رفتم.
کیسه مهر شده و سر بسته اى برایش آوردند.
چون کیسه را باز کردم، آرد سبوس دارى که پوسته هاى آن را نگرفته بودند در آن یافتم.
على سه کف دست از آن آرد را در دهان خود ریخت و جرعه آبى نیز بالاى آن نوشید.
سپس خداى را شکر نمود و سر کیسه را دوباره مُهر نمود.
علت را پرسیدم که یا على! چرا دوباره آن را مهر کردى؟ ایشان فرمود: چون حسن و حسین(علیهما السلام) به من محبت مىورزند، مى ترسم روغن زیتون و یا شیرینى با آن مخلوط نمایند و نَفسِ على از خوردنش لذت برد.
به همین دلیل على جلو نفس خود را از خوردن غذاهاى لذیذ مى گیرد تا مغلوب نفس نگردد.
4 .
امام على(علیه السلام) در آخرین شب عمر خود به امام حسن گفت: بگذارید مردم بیایند و اگر سؤالى دارند قبل از این که به من دسترسى نداشته باشند بپرسند.
صعصعه از ایشان پرسید دلیل افضل بودن شما بر آدم چیست؟ امام در پاسخ گفت: آدم از گندم منع شده خورد، در حالى که همه چیز برایش مهیا بود ولى على هرگز گندم نخورد.
5 .
سلیمان بلخى در ینابیع المودة، محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول، خطیب خوارزمى در مناقب و طبرى در تاریخ خود از سوید بن غفله نقل نموده اند: «روزى خدمت امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسیدم، ظرف ماست ترشى که بوى ترشیدگى آن به مشام مى رسید، همراه با قرص نان جوین خشکیده سبوس دارى در دست ایشان دیدم.
نان به قدرى خشک بود که شکسته نمى شد و امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن را با زانوى خود مى شکست، و در همان ماست ترش نرم مى کرد و مى خورد.
ایشان به من نیز تعارف کرد و من گفتم روزه هستم.
ایشان فرمود: از حبیبم پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که هر کس روزه باشد و میل به طعامى پیدا کند و براى خدا از آن نخورد، خداوند از طعام هاى بهشتى به او بخوراند.
» سوید گفت: دلم به حال على(علیه السلام) سوخت و به فضّه، خادمه آن حضرت که در نزدیک من بود، گفتم: از خدا نمى ترسى که سبوس جو را نمى گیرى و برایش نان مى پزى؟ فضه به خدا سوگند خورد که خودش مرا منع کرده تا سبوس آن را نگیرم.
سپس امام از من پرسید: به فضّه چه مى گفتى؟ برایشان توضیح دادم.
آنگاه امام گفت پدر و مادرم فداى رسول الله(صلى الله علیه وآله) باد که سبوس طعامش را نمى گرفت و از نان گندم سه روز سیر نخورد تا از دنیا رفت ـ کنایه از تأسى ایشان به پیغمبر است.
6 .
موفق بن احمد خوارزمى و ابن مغازلى در مناقب نقل مى کنند: روزى در دوره خلافت امام على(علیه السلام) برایش حلواى شیرینى آوردند.
ایشان قدرى با انگشت از آن حلوا برداشت، بو کشید و فرمود: چه خوش رنگ و خوش بو است! اما از طعم آن خبر ندارم (یعنى تا کنون حلوا نخورده است).
گفتم: یا على! مگر حلوا بر شما حرام است؟ فرمود: حلال خدا حرام نمى شود ولى چگونه راضى شوم که شکم خود را سیر کنم، در حالى که در گوشه و کنار مملکت، شکم هاى گرسنه وجود دارد؟
7 .
خوارزمى از عدى بن ثابت نقل مى کند: روزى براى آن حضرت فالوده آوردند.
آن حضرت جلو نفس خود را گرفت و از آن نخورد.
8 .
در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرى، یعنى همان شبى که به دست ابن ملجم فرق مبارکش شکافته شد، افطار را میهمان دختر خود ام کلثوم بود.
ام کلثوم در سفره افطارى اش مقدارى نان، شیر و نمک گذارده بود.
امام با کمال علاقه اى
که به دخترش داشت، با ناراحتى فرمود: ندیده ام دخترى به پدرش این قدر جفا کند! ام کلثوم پرسید: پدر جان مگر چه کرده ام؟ امام گفت: آیا تاکنون دیده اى که در سفره پدرت دو نوع خورشت باشد؟ سپس از او خواست یکى را بردارد.

ام کلثوم بر حسب علاقه پدرى، نمک را برداشت تا شیر براى پدرش در سفره باقى بماند، ولى امام از او خواست تا نمک را بگذارد و شیر را بردارد.
آنگاه امام چند لقمه نان و نمک خورد و فرمود: «در حلال دنیا حساب و در حرام آن عذاب و عقاب وجود دارد.
»(1)
9 .
لباس پوشیدن امام بسیار ساده و بى آلایش بود.
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، ابن مغازلى ـ فقیه شافعى ـ و امام احمد حنبل در مسند نقل کرده اند: لباس آن حضرت از پارچه درشت بافت (زبر) بود که به پنج درهم خریده بود.
تا آنجا که ممکن بود لباسش را وصله مى کرد.
اغلب وصله ها از پوست و یا لیف خرما بود.
کفشش نیز از لیف خرما بود.
10 .
محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و سلیمان بلخى در ینابیع المودة آورده اند: حضرت على(علیه السلام) در دوره خلافتش آنقدر به لباسش وصله زده بود که پسر عمویش عبدالله بن عباس به ایشان اعتراض نمود.
سپس حضرت در پاسخش فرمود: آنقدر وصله روى وصله زده ام که از وصله زننده خجالت مى کشم.
على را با زینت دنیا چکار! چگونه به لذتى که فانى و به نعمتى که بقا ندارد دل خوش کرده و خوشحال باشم؟ دیگرى به ایشان ایراد مى گرفت که در عین خلافت چرا جامعه وصله دار مى پوشى؟ حضرت فرمود: «این جامه اى است که دل را خاشع مى گرداند، کبر را از انسان دور مى کند و مؤمن به آن اقتدا مى کند.
»
11 .
محمد بن طلحه شافعى در مطالب السئول و خوارزمى از ابن اثیر آورده اند: لباس على و غلامش یکسان بود.
هر جامه اى که مى خرید دو ثوب(2) یک شکل و یک قیمت مى خرید.
یکى را خود و دیگرى را به غلامش قنبر مى داد.
ولى لباس هاى خوب و


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ--------------------------------------------------------------------------------ـ
1 .
شبهاى پیشاور، ص826 «فی حلال الدنیا حساب و فی حرامها عذاب و عقاب».
2 .
واحد شمارش لباس.
-----------------------------------------------------------------------------------------------------

زیبا را براى یتیمان و بیوه زنان مى برد.
12 .
مذاکرات ضرار بن ضمره و معاویه بسیار مفصل است.
متن کامل این مذاکرات در تذکرة خواص الامه، ینابیع المودة و نیز در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید آورده شده است.
قسمت پایانى این مذاکره اختصاص به امام على(علیه السلام) دارد که ضرار در حضور معاویه مى گوید: «در شبى تار، على را دیدم که محاسنش را به دست گرفته و چون مار گزیده اى بخود مى پیچد.
با حالت حزن و اندوه مى گریست و مى گفت: اى دنیا! به سراغ دیگرى برو، غیر از من کس دیگرى را بفریب و مغرور نما، که من فریب تو را نخواهم خورد.
بدان جهت که عمر تو کوتاه، خطر تو بسیار و عیش تو بسیار اندک است.
مدتى است که تو را سه طلاقه نموده ام و دیگر امید بازگشتى به تو نیست.
آه از کمى زاد و توشه و دورى سفر و وحشت راه.
» با آن همه قساوت قلب، عداوت، دشمنى و کینه اى که معاویه نسبت به آن حضرت داشت، پس از شنیدن سخنان ضرار در شرح حال امام على(علیه السلام)، بى اختیار گریه کرد و گفت: «خدا رحمت کند ابا الحسن را، والله و به تحقیق که همین گونه است.
»(1) او در جاى دیگرى گفت: «زنان عالم از زاییدن فردى چون على ابن ابى طالب(علیه السلام) عقیم اند.
»(2)
13 .
زهد امیرالمؤمنین(علیه السلام) از افاضات ربانى است که پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) به وى بشارت داده است.
محمد بن یوسف گنجى شافعى در کفایت الطالب از عمار یاسر حدیثى نقل مى کند که پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود: «خداوند تو را با زهد در دنیا به زینتى آراسته است که هیچ کدام از بندگان بدان زینت نشده اند.
زیرا در نظر حق تعالى هیچ چیز در دنیا بهتر از زهد نیست.
نه تو از لذایذ دنیوى بهره بردى و نه دنیا توانست تو را به استخدام خویش در آورد.
خداوند تو را به دوستى نیازمندانى موفق گردانید که راضى و معتقد به امامت تو


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ-------------------------------------------------------------------------------ـ
1 .
حقوق آل بیت(علیهم السلام)، ص74 ; شبهاى پیشاور، ص828 «رحمه الله أبا الحسن لقد کان والله کذلک».
تذکرة خواص الأمة، ص66 ، حلیة الأولیاء، حافظ ابو نعیم، ج1، ص84. فصول المهمة، 128، الاتحاف بحب الاشراف، شبراوى شافعى، ص8
2 .
الدرجات الرفیعه، ص160 ; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 11، ص254 ; شبهاى پیشاور، ص828 «عقمت النساء أن تلدن مثل علىّ ابن ابی طالب».
-----------------------------------------------------------------------------------------------------


شدند.
من از کسانى که از امامت تو پیروى نمودند خرسندم.
خوشا به حال آنان که تو را دوست داشته و تصدیق نمودند، و واى به حال دشمنان و تکذیب کنندگانت.
آنان که تو را دوست داشتند و تصدیق کردند، در بهشت برین همسایه هاى تو خواهند بود و در کاخ با عظمت و با شکوه تو در بهشت مصاحب تو مى باشند.
بر خدا لازم است تا آنانکه با تو دشمنى ورزیدند و تو را تکذیب کردند، روز قیامت آن ها را در جایگاه دروغگویان قرار دهد.
»(1) به خاطر وجود همین زهد و ورع امام بود که او را امام المتقین مى خواندند.
اولین بار شخص خاتم الانبیا(صلى الله علیه وآله)او را با این لقب خواند و بارها تکرار نموده و به جامعه معرفى کرد، ابن ابى الحدید در جلد دوم شرح نهج البلاغه، حافظ ابو نعیم در حلیة الاولیا و میر سید على همدانى در مودة القربى از انس بن مالک روایت مى کنند: روزى رسول الله(صلى الله علیه وآله)به من گفت: آب وضو براى من بیاور.
پس از وضو گرفتن دو رکعت نماز بجاى آورد و سپس فرمود: «اى انس! اول کسى که از این در وارد شود امام المتقین و سید و سرور مسلمانان، پادشاه مؤمنان (یعسوب ملکه زنبور عسل را گویند)، خاتم اوصیا و کشاننده دست و پاى روسفیدان به سوى بهشت است.
»(2) انس بن مالک گوید در دل گفتم خدایا! این تازه وارد را مردى از انصار قرار ده، که ناگهان على(علیه السلام) از در وارد شد.
سپس رسول الله با حالتى شاد و خندان برخاست و به استقبال او رفت، دست در گردنش انداخت، او را بوسید و عرق رویش را پاک کرد.
على گفت: یا رسول الله(صلى الله علیه وآله)! امروز کارى براى من مى کنى که قبلاً نمى کردى.
رسول الله(صلى الله علیه وآله) گفت: چرا نکنم؟ حال آن که تو از جانب


ـــــــــــــــــــــــــــــــــ----------------------------------------------------------------------------------ـ
1 .
العمدة، ص268 ; مجمع الزوائد، ج 2، ص133 ; المعجم الاوسط، ج 5 ، ص87 ; تاریخ مدینه دمشق، ج 42، ص282 ; شبهاى پیشاور، ص828 «إن الله قد زیّنک بزینة لم یزین العباد بزینة أحبّ إلى الله منها زینک بالزهد فی الدنیا و جعلک لا ترزأ منها شیئاً و لا ترزأ منک شیئاً و وهب لک حبّ المساکین فجعلک ترضى بهم أتباعاً و یرضون بک إماماً فطوبى لمن أحبّک و صدق فیک و ویل لمن أبغضک و کذب علیک فأما من أحبّک و صدق فیک فأولئک جیرانک فی دارک و شرکاؤک فی جنتک و أما من أبغضک و کذب علیک فحقّ على الله أن یوقفه موقف الکذّابین یوم القیامة».
2 .
تاریخ مدینه، ج 42، ص303 ; الموضوعات، ج 1، ص376 ; تفسیر عیاشى، ج 2، ص262 ; شبهاى پیشاور، ص829 «یا أنس أول من یدخل علیک من هذا الباب هو امام المتقین و سیّد المسلمین و یعسوب المؤمنین و خاتم الوصیّین و قائد الغر المحجّلین».
---------------------------------------------------------------------------------------------------------


من، رسالت مرا به خلق خدا خواهى رساند و صداى مرا به آن ها خواهى شنواند و نیز بعد از من آنچه را که مورد اختلافشان باشد بیان خواهى کرد.
با این توضیحات، اگر صحابه دیگرى داراى این اندازه کمال و تقوى بود آیا بازهم پیامبر اسلام، على(علیه السلام) را امام المتقین مى خواند؟ لیکن از اختصاص این عنوان به امام على(علیه السلام) در مى یابیم که زهد و تقواى ایشان قابل مقایسه با دیگران نمى باشد.




*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/12/10 ساعت 10:25 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


اشعاری در وجود شیعه در زمان پیامبر (ص)

 [اشعار على ع که دلالت دارد بر وجود مذهب شیعه در زمان پیامبر ص‏]

 


         انا علىّ صاحب الصمصامه             و صاحب الحوض لدى القیامه‏
             أخو النّبىّ اللَّه ذى العلامه             قد قال اذ عمّمنى العمامه‏
             انت أخى و معدن الکرامه             و من له من بعدى الامامه‏

 (1) شنیدم از شیخ- ادام اللَّه عزّه- که مى‏گفت: از جمله چیزهائى که گواهى مى‏دهد از براى امامت امیر المؤمنین علیه السّلام و تقویت مى‏کند قول کسى را که مى‏گوید در صدر اول، مذهب شیعه (صدر اول زمان صحابه را مى‏گویند) بوده است شعر امیر المؤمنین علیه السّلام در صفّین که اتّفاق کرده‏اند بر نقل آن موافق و مخالف و آن شعر را آن حضرت در مقام رجز از براى مبارزت فرمود:

 

 «1»؛ یعنى من على‏ام صاحب شمشیر برنده که کج نشود و صاحب حوض کوثر در قیامت برادر پیغمبر خدا که صاحب نشانه پیغمبرى است که گفت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله وقتى که بر سر من نهاد عمامه خود را که تو برادر منى و معدن کرامتى و آن کس که از براى او حاصل است بعد از من امامت.
شیخ- ایّده اللَّه- مى‏فرماید که این شعر با آنکه دلالت مى‏کند بر آنچه از پیش گذشت، دلالت مى‏کند بر اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام ذکر فرموده نص پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله را در شأن خود و احتجاج نموده به آن بر امامت خود.
و به تحقیق این معنى باطل مى‏سازد سخن طایفه ناصبه را که مى‏گویند امیر المؤمنین علیه السّلام در هیچ مقامى از مقامات خود دعوى نکرد نص رسول صلّى اللَّه علیه و آله را در باب خود.
شیخ- ایّده اللَّه- گفته است و از جمله آنچه دلالت مى‏کند بر اینکه مذهب شیعه در صدر اوّل بوده آن چیزى است که از پیش گذشت از اشعارى که مذکور شد از
 براى اثبات تقدّم ایمان امیر المؤمنین علیه السّلام (1) و ما ذکر مى‏کنیم آن موضعى را که در این مطلب به کار آید نه همه آن اشعار را و اگر چه به شرح پیش از این مذکور شد و تکرار آن در اینجا از براى تأکید و بیان است.
پس از آن جمله، قول عبد اللَّه بن ابى سفیان بن حارث بن عبد المطلب است:


         و کان ولىّ الامر بعد محمّد             علىّ و فی کلّ المواطن صاحبه «1»


 پس شهادت داده به اینکه امیر المؤمنین علیه السّلام خلیفه رسول صلّى اللَّه علیه و آله بوده نه آن جماعت که مقدّم بوده‏اند بر آن حضرت علیه السّلام زیرا گفته است که آن حضرت علیه السّلام ولى الامر است بعد از پیغمبر.
و از آن جمله، قول جریر بن عبد اللَّه است:


         فصلّى الاله على احمد             رسول الملیک تمام النّعم‏
             و صلّى على الطّهر من بعده             خلیفتنا القائم المدّعم‏
             علیّا عنیت وصىّ النّبىّ             یجالد عنه غواة الأمم «2»


 و این شعر دلالت صریح دارد بر امامت امیر المؤمنین علیه السّلام چنانچه هیچ عاقلى شک نمى‏کند در قصد شاعرش. و غرض او که امیر المؤمنین است جانشین رسول صلّى اللَّه علیه و آله بود بى‏فاصله و امام بود بعد از او. و اما بیان کردن اینکه آن حضرت علیه السّلام وصى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله بوده نه کس دیگر. پس به درستى که اتفاق همگى بر این معنى غنى مى‏گرداند ما نام ببریم مردمانى را که این معنى را گفته‏اند و هر گاه اختصاص آن حضرت علیه السّلام به وصایت پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله ثابت شده ثابت مى‏شود که او علیه السّلام امام است نه دیگرى؛ زیرا وصى پیغمبر در اهل بیت پیغمبر و متروکات او صلّى اللَّه علیه و آله جانشین و خلیفه مى‏باشد که اگر دیگرى غیر از وصى امام باشد لازم مى‏آید که در زمان واحد دو امام و دو خلیفه باشد از براى پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله برامت او و این محال است.

منبع :

   دفاع از تشیع، بحثهاى کلامى شیخ مفید (ره)، ص: 529



*** مارابانظرات خوددرنشرمعارف اهلبیت(ع)یاری دهید***  

نوشته شده توسط شیعه مولا علی (ع)اگر خداتوفیق دهد در سه شنبه 89/11/12 ساعت 8:36 صبح موضوع فضایل امیرالمونین علی بن ابیطالب(ع) | ***استفاده از مطالب باذکرمنبع وفرستادن صلوان باعجل فرجهم مانعی ندارد*** .التماس دعا***لینک ثابت


   1   2   3   4   5   >>   >
http://www.games-casino.us/
با کلیک روی +۱ ما را در گوگل محبوب کنید